فرهنگستان زبان و ادب

جفتگر دسترسی

جفتگر فراخ باند روی خط برق

جفتگر فراروخ

<hr> مترادف جلا : برق، تلالو، درخشش، درخشندگی، صیقل، پرداخت، آب وتاب، رونق، آوارگی <hr> برابر پارسی : درخشندگی، زنگارزدایی، پرداخت، تابش

مترادف جلا : برق، تلالو، درخشش، درخشندگی، صیقل، پرداخت، آب وتاب، رونق، آوارگی برابر پارسی : درخشندگی، زنگارزدایی، پرداخت، تابش

جلا

جلا کاری

جلاجل

جلادهی

جلای ابریشمی

جلای الماسی

جلای بیابانی

جلای رزینی

جلای شبه فلزی

جلای شیشه ای

جلای صدفی

جلای غیرفلزی

جلای فلزی

جلای مات

جلای چرب

جلبک سبز

جلبک شکفی

جلبک ها

جلبک های اهکی

جلبک کش

جلبکان

جلسۀ به نامه خوانی

<hr> مترادف جلو : برابر، روبرو، رویاروی، مقابل، قبال، قدام، پیش، نزد، لگام، عنان | شنگ، شوخ، سیخ <hr> متضاد جلو : پشت، خلف، دبر

مترادف جلو : برابر، روبرو، رویاروی، مقابل، قبال، قدام، پیش، نزد، لگام، عنان | شنگ، شوخ، سیخ متضاد جلو : پشت، خلف، دبر

جلو

جلو روی

جلو صحنه

<hr> مترادف جلوخان : پیشخوان، درگاه

مترادف جلوخان : پیشخوان، درگاه

جلوخان

<hr> مترادف جلوه : حضور، ظهور، خودنمایی، نمایش، نمود، وانمود، تلالو، جلال، حشمت، رونق، شکوه، آراستن <hr> برابر پارسی : درخشش، تابش، نمود

مترادف جلوه : حضور، ظهور، خودنمایی، نمایش، نمود، وانمود، تلالو، جلال، حشمت، رونق، شکوه، آراستن برابر پارسی : درخشش، تابش، نمود

جلوه

جلوه تاب

جلوه های ابرگون

جلوه های اتش گون

جلوه های انتقالی

جلوه های اپتیکی

جلوه های برف گون

جلوه های تصویری

جلوه های دودگون

جلوه های صوتی

جلوه های غبارگون

جلوه های مه گون

جلوه های ویژه

جلوه پرداز

جلوپنجره

جلینه

جلینه سا

<hr> مترادف جماعت : انجمن، باند، جمع، جمعیت، فرقه، گروه، معشر، طایفه، قبیله <hr> برابر پارسی : گروه، دسته، مردم، انبوه، توده

مترادف جماعت : انجمن، باند، جمع، جمعیت، فرقه، گروه، معشر، طایفه، قبیله برابر پارسی : گروه، دسته، مردم، انبوه، توده

جماعت

جماعت شبکه ای

واژه های حرف "ج" - فرهنگستان زبان و ادب