فرهنگستان زبان و ادب

حشره شناسی جنگل

حشره ویسان

حشره کش

حشره گرده افشانی

<hr> مترادف حصار : پرچین، جدار، چپر، دیوار، محجر، نرده، بارو، باره، برج، حصن، دژ، سور، قلعه، کوت، صیصه، معقل، محدودیت، حصر، پناه گاه، جان پناه <hr> برابر پارسی : دیوار، بارو، برج، پرچین، دژ، کلات، مرزبندی

مترادف حصار : پرچین، جدار، چپر، دیوار، محجر، نرده، بارو، باره، برج، حصن، دژ، سور، قلعه، کوت، صیصه، معقل، محدودیت، حصر، پناه گاه، جان پناه برابر پارسی : دیوار، بارو، برج، پرچین، دژ، کلات، مرزبندی

حصار

حصار برف گیر

حصار کشی

حصول اطمینان

حضور و غیاب

<hr> مترادف حضیض : پستی، فرود، قعر، نشیب <hr> متضاد حضیض : اوج

مترادف حضیض : پستی، فرود، قعر، نشیب متضاد حضیض : اوج

حضیض

حضیض خورشیدی

حضیض زمینی

<hr> مترادف حفاظ : پناه، پناهگاه، ملجا، پرده، پوشش، ستر، سقف، دیوار، نرده، میله، عار، حمیت، مروت، عفاف، پرهیزکاری

مترادف حفاظ : پناه، پناهگاه، ملجا، پرده، پوشش، ستر، سقف، دیوار، نرده، میله، عار، حمیت، مروت، عفاف، پرهیزکاری

حفاظ

حفاظ ازمایشی

حفاظ تبدیلی

حفاظ راه کنار

حفاظ طولی

حفاظ میانگاهی

حفاظ پروانه

حفاظ کارامد

حفاظ گذاری

حفاظ گذاری دی الکتریکی

حفاظ گله رو

<hr> مترادف حفاظت : حراست، محافظت، مراقبت، مواظبت، نگهداری، وقایت، وقایه، قرق <hr> برابر پارسی : نگاهبانی، پاس بانی، نگهداری

مترادف حفاظت : حراست، محافظت، مراقبت، مواظبت، نگهداری، وقایت، وقایه، قرق برابر پارسی : نگاهبانی، پاس بانی، نگهداری

حفاظت

حفاظت اب

حفاظت از خوردگی

حفاظت اندی

حفاظت باستان شناختی مردمی

حفاظت جنگل

حفاظت خاک

حفاظت داده ها

حفاظت در برابر تابش

حفاظت دسترسی

حفاظت دوفلزی

حفاظت شنوایی

حفاظت شکار

حفاظت طبیعت

حفاظت فرماندهی و نظارت

حفاظت فرماندهی و نظارت و ارتباطات

حفاظت فناوری

حفاظت فون

حفاظت فونا

حفاظت منابع

حفاظت کاتدی

حفاظت گرایی

حفاظینه

<hr> مترادف حفره : سوراخ، گودال، چاله، مغاک، گور، قبر <hr> برابر پارسی : سوراخ، چاله، گودال، مغاک

مترادف حفره : سوراخ، گودال، چاله، مغاک، گور، قبر برابر پارسی : سوراخ، چاله، گودال، مغاک

حفره

حفره خشکی

واژه های حرف "ح" - فرهنگستان زبان و ادب