فرهنگستان زبان و ادب

خدمۀ زمینی

خدمۀ غیرموظف

خدمۀ فرود

خدمۀ مسافری

خدمۀ موظف

خدمۀ نگهداری

خدمۀ هوایی

خدمۀ پرواز

خدکام

خراب ـ کارا

<hr> مترادف خرابکار : اخلالگر، تروریست، مخرب، مخل، ویران ساز، ویرانگر <hr> برابر پارسی : ویرانگر

مترادف خرابکار : اخلالگر، تروریست، مخرب، مخل، ویران ساز، ویرانگر برابر پارسی : ویرانگر

خرابکار

<hr> مترادف خرابکاری : اخلال، تخریب، ویرانگری، نظم ستیزی، هرج ومرج طلبی، افساد، کارشکنی | اخلال، تخریب، ویرانگری، نظم ستیزی، هرج ومرج طلبی، افساد، کارشکنی <hr> برابر پارسی : ویرانگری

مترادف خرابکاری : اخلال، تخریب، ویرانگری، نظم ستیزی، هرج ومرج طلبی، افساد، کارشکنی | اخلال، تخریب، ویرانگری، نظم ستیزی، هرج ومرج طلبی، افساد، کارشکنی برابر پارسی : ویرانگری

خرابکاری

خرابکاری رایانه ای

<hr> مترادف خرابی : نابسامانی، تباهی، تخریب، ویرانی ، اضمحلال، انهدام، هدم ، فساد ، عیب، نقص ، بیخودی، سیاه مستی، مستی ، بی خودی، سیاه مستی ، زیان، ضرر، آسیب ، رسوایی، بدنامی، ضعف <hr> متضاد خرابی : آبادی، آباد، صلاح، حسن، کمال، هشیاری، سود <hr> برابر پارسی : ویرانی

مترادف خرابی : نابسامانی، تباهی، تخریب، ویرانی ، اضمحلال، انهدام، هدم ، فساد ، عیب، نقص ، بیخودی، سیاه مستی، مستی ، بی خودی، سیاه مستی ، زیان، ضرر، آسیب ، رسوایی، بدنامی، ضعف متضاد خرابی : آبادی، آباد، صلاح، حسن، کمال، هشیاری، سود برابر پارسی : ویرانی

خرابی

خرابی ریل

خرابی سرایتگر

خرابی عرضی

خراشیدگی فیلم

<hr> مترادف خرامش : ادا، قر، گراز، لنجه، خرامیدن، راه رفتن باناز

مترادف خرامش : ادا، قر، گراز، لنجه، خرامیدن، راه رفتن باناز

خرامش

خربزه درختیان

خربزۀ درختی

<hr> مترادف خرجی : نفقه، هزینه، خرج کرد، انعام، بخشش، اطعام <hr> متضاد خرجی : خاصه

مترادف خرجی : نفقه، هزینه، خرج کرد، انعام، بخشش، اطعام متضاد خرجی : خاصه

خرجی

خرد بوم شناسی اطلاعات

خرد شونده

خردارد

خرداقلیم

خرداینده ها

خردایی سنج

خردتن

خردتوفان

خردجانبی نگاره

خرددروایان

خردزمین لرزه

خردشوندگی

خردفیزیک ابر

خردقاره

خردلرزه

خردلرزۀ توفان

خردمغذی

خردنگاره

خرده بانکداری

خرده سازی

خرده سفرگذار

خرده فرهنگ

خرده فروش الکترونیکی

خرده فروش گشت

خرده فروشی الکترونیکی

خرده نقش

واژه های حرف "خ" - فرهنگستان زبان و ادب