فرهنگستان زبان و ادب

سرخ کردن تابه ای

سرخ کردن سطحی

سرخ کن

سرخ کور

سرخ کوری

سرخ گوی

سرخاب کولی

سرخاب کولیان

سرخالو

سرخدار

سرخداریان

سرخرگ درد

سرخرگ قاعده ای

سرخرگ کاروتید

سرخس ابیان

سرخس انگوری

سرخس باتلاقی

سرخس باتلاقیان

سرخس تباران

سرخس عقابی

سرخس عقابیان

<hr> مترادف سرخوردگی : حرمان، دل زدگی، واخوردگی، وازدگی، یاس

مترادف سرخوردگی : حرمان، دل زدگی، واخوردگی، وازدگی، یاس

سرخوردگی

سرخوردگی سرنشین

سرخوردگی پایگاهی

<hr> مترادف سرخوش : تردماغ، خوشحال، سردماغ، سرزنده، بانشاط، شاد، سرمست، شنگول، لول، مخمور، مست، مسرور، ملنگ، نشئه <hr> متضاد سرخوش : خمار

مترادف سرخوش : تردماغ، خوشحال، سردماغ، سرزنده، بانشاط، شاد، سرمست، شنگول، لول، مخمور، مست، مسرور، ملنگ، نشئه متضاد سرخوش : خمار

سرخوش

<hr> مترادف سرخوشی : سرمستی، سرور، شادمانی، شادمانگی، مستی، نشاط، نشئگی <hr> متضاد سرخوشی : خماری

مترادف سرخوشی : سرمستی، سرور، شادمانی، شادمانگی، مستی، نشاط، نشئگی متضاد سرخوشی : خماری

سرخوشی

سرخوشی اور

سرخوشی زا

<hr> مترادف سرداب : دخمه، زیرزمینی، سردابه، سمجح

مترادف سرداب : دخمه، زیرزمینی، سردابه، سمجح

سرداب

سرداب مصری

سردابچه

سرداپیرش

سردایش افشانه ای

سردایش طوقه

سردایش هواراند

سردایش گزینشی

سردایش گسسته

سردباد

سردباد شدید

سردباد ضعیف

سردبادک

سردجوشی

سرددشت الپی

سرددشت کوهستانی

سردر بارگنج

سردرد اندامگانی

سردرد بذل نخاعی

سردرد بیش تحرکی

واژه های حرف "س" - فرهنگستان زبان و ادب