فرهنگستان زبان و ادب

شکافت

شکافت تند

شکافت خودبه خودی

شکافت دوتایی

شکافت پاره

شکافت چندتایی

شکافته

<hr> مترادف شکافتگی : انشقاق، روزن، شکاف، فلق

مترادف شکافتگی : انشقاق، روزن، شکاف، فلق

شکافتگی

شکافه

شکافه دار

شکافه پرکن

شکر یخ چینه

شکربر

<hr> مترادف شکست : حرمان، ناکامی، انحطاط، انخفاض، انهزام، مغلوبی، هزیمت، انکسار، خردشدن، شکستگی <hr> متضاد شکست : پیروزی

مترادف شکست : حرمان، ناکامی، انحطاط، انخفاض، انهزام، مغلوبی، هزیمت، انکسار، خردشدن، شکستگی متضاد شکست : پیروزی

شکست

شکست الیافی

شکست اکوستیکی

شکست ایمن

شکست بحرانی

شکست بلورین

شکست ترا دانه ای

شکست تراشه ای

شکست ترد

شکست تقارن

شکست جزئی

شکست دانه ای

شکست دوگانه

شکست ریزبافت

شکست سنج

شکست سنج ریزموج

شکست صدفی

شکست صوت

شکست مایل

شکست نامنظم

شکست ناهموار

شکست کشتی

<hr> مترادف شکسته : خرد، ریز، گسسته، مکسر، منکسر، پیر، ضعیف، ناتوان <hr> متضاد شکسته : سالم

مترادف شکسته : خرد، ریز، گسسته، مکسر، منکسر، پیر، ضعیف، ناتوان متضاد شکسته : سالم

شکسته

شکسته بندی

شکستگی

شکستگی باز

شکستگی بدجوش خورده

شکستگی برشی

شکستگی بسته

شکستگی ترکه ای

شکستگی تغذیه ای

شکستگی تنشی

شکستگی جابه جا

شکستگی جوش نخورده

شکستگی حلقوی

واژه های حرف "ش" - فرهنگستان زبان و ادب