فرهنگستان زبان و ادب

مشاورۀ زوجین

مشاورۀ سوگ

مشاورۀ سیار

مشاورۀ شغلی

مشاورۀ مسافرتی

مشاورۀ ناهدایتگر

مشاورۀ پیش از ازدواج

مشاورۀ کاریابی

مشاورۀ گروهی

<hr> مترادف مشبک : سوراخ سوراخ، شبکه ای، متخلخل <hr> برابر پارسی : سوراخ سوراخ

مترادف مشبک : سوراخ سوراخ، شبکه ای، متخلخل برابر پارسی : سوراخ سوراخ

مشبک

مشبک رو

<hr> مترادف مشت زن : بوکس باز، بوکسور، مشت باز

مترادف مشت زن : بوکس باز، بوکسور، مشت باز

مشت زن

مشت زنی

مشت زنی تایلندی

<hr> مترادف مشترک : مشاع، آبونه، چندمعنا، چندمعنایی <hr> برابر پارسی : هموند، چند هنباز، انباز، خریدار، میانوند

مترادف مشترک : مشاع، آبونه، چندمعنا، چندمعنایی برابر پارسی : هموند، چند هنباز، انباز، خریدار، میانوند

مشترک

<hr> مترادف مشتری : بایع، خریدار، طرفدار، خواهان، خواستار، مایل، ارباب رجوع، برجیس <hr> برابر پارسی : خریدار، اورمزد، هرمز

مترادف مشتری : بایع، خریدار، طرفدار، خواهان، خواستار، مایل، ارباب رجوع، برجیس برابر پارسی : خریدار، اورمزد، هرمز

مشتری

<hr> مترادف مشتق : اشتقاق یافته، برگرفته، برآمده، جداگردیده <hr> برابر پارسی : برگرفته، برآمده، به دست آمده، جداشده، آمده از، شیب، فرامده

مترادف مشتق : اشتقاق یافته، برگرفته، برآمده، جداگردیده برابر پارسی : برگرفته، برآمده، به دست آمده، جداشده، آمده از، شیب، فرامده

مشتق

مشتق تقریبی

مشتق جزئی

مشتق راست

مشتق سویی

مشتق معمولی

مشتق پیوسته

مشتق چپ

مشتق گیری

مشتق گیری جزئی

مشتق گیری عددی

مشتق گیری لگاریتمی

مشخصات طراحی

مشخصات پیمایش

<hr> مترادف مشخصه : ویژگی، خصوصیت، مختصه، وجه ممیزه <hr> برابر پارسی : ویژگی، شناسه

مترادف مشخصه : ویژگی، خصوصیت، مختصه، وجه ممیزه برابر پارسی : ویژگی، شناسه

مشخصه

مشخصه های کاربر

مشخصۀ اوایی

مشخصۀ تحدب

مشخصۀ تمایزدهنده

مشخصۀ حشو

مشخصۀ زبرزنجیری

مشخصۀ واجی

مشخصۀ کوژی

<hr> مترادف مشروع : حلال، روا، شرعی، قانونی، مجاز <hr> متضاد مشروع : نامشروع <hr> برابر پارسی : روا، دینی

مترادف مشروع : حلال، روا، شرعی، قانونی، مجاز متضاد مشروع : نامشروع برابر پارسی : روا، دینی

مشروع

مشروعیت

<hr> مترادف مشعل : فروزه، قندیل، چراغ <hr> برابر پارسی : فروزانه، آتشدان، ناردان، آتش فروزان

مترادف مشعل : فروزه، قندیل، چراغ برابر پارسی : فروزانه، آتشدان، ناردان، آتش فروزان

مشعل

مشعل پس سوز

<hr> مترادف مشغول : سرگرم، گرفتار ، درگیر <hr> متضاد مشغول : آزاد، بیکار <hr> برابر پارسی : سرگرم، دست اندرکار، درکار، دست به کار

مترادف مشغول : سرگرم، گرفتار ، درگیر متضاد مشغول : آزاد، بیکار برابر پارسی : سرگرم، دست اندرکار، درکار، دست به کار

مشغول

<hr> مترادف مشمع : موم اندود، شمع اندود، مومی

مترادف مشمع : موم اندود، شمع اندود، مومی

مشمع

<hr> مترادف مشوق : محرض، محرک، مروج <hr> برابر پارسی : برانگیزنده، امیدده

مترادف مشوق : محرض، محرک، مروج برابر پارسی : برانگیزنده، امیدده

واژه های حرف "م" - فرهنگستان زبان و ادب