فرهنگستان زبان و ادب

مرده بودن

مرده خانه

مرده زاد

مرده زایی

مرده مرد

مرده نقاب

مردگی

مردینه

مردینه سازی

مردینگی

<hr> مترادف مرز : ثغر، حد، حدود، سامان، سرحد، قلمرو، کرانه، حاشیه، لبه، هامش، خطه، ناحیه، زمین، خاک، بوزه، شراب ، بوم <hr> متضاد مرز : متن

مترادف مرز : ثغر، حد، حدود، سامان، سرحد، قلمرو، کرانه، حاشیه، لبه، هامش، خطه، ناحیه، زمین، خاک، بوزه، شراب ، بوم متضاد مرز : متن

مرز

مرز اب زمین شناختی

مرز انطباقی

مرز تبعی

مرز تحمیلی

مرز تقویت شده

مرز جنگل

مرز دانه

مرز دوقلویی

مرز رده

مرز زبانی

مرز سازه لرز

مرز صفحۀ واگرا

مرز طبیعی

مرز فرهنگی ـ سیاسی

مرز قوم نگاشتی

مرز متروکه

مرز مجموعه

مرز مذهبی

مرز ممتاز

مرز ناشخم

مرز هندسی

مرز پسینی

مرز پیشگامان

مرز پیشینی

مرز چوب دهی

مرز چوب دهی جنگل

<hr> مترادف مرزبان : سرحددار، مرابط، مرزدار

مترادف مرزبان : سرحددار، مرابط، مرزدار

مرزبان

مرزبوم

مرزنگاری

مرزگذر

مرزگستر

مرسری کردن

<hr> برابر پارسی : فرستاده

مرسوله

مرسولۀ عادی

مرسولۀ پستی

<hr> مترادف مرض : بیماری، درد، رنجوری، عارضه، کسالت، ناخوشی <hr> متضاد مرض : سلامتی، صحت، عافیت، تندرستی <hr> برابر پارسی : بیماری

مترادف مرض : بیماری، درد، رنجوری، عارضه، کسالت، ناخوشی متضاد مرض : سلامتی، صحت، عافیت، تندرستی برابر پارسی : بیماری

مرض

<hr> مترادف مرضی : پسندیده، خوشایند، مقبول، مرضیه

مترادف مرضی : پسندیده، خوشایند، مقبول، مرضیه

مرضی

واژه های حرف "م" - فرهنگستان زبان و ادب