فرهنگستان زبان و ادب

مسافت ازاد میانگین

مسافت افت

مسافت برخاست

مسافت ترمز

مسافت ترمز نسبی

مسافت توقف

مسافت حمل

مسافت نشست

مسافت نما

<hr> مترادف مسافر : سفرکننده، توریست، جهانگرد، سیاح، مهاجر <hr> برابر پارسی : رهنورد، رهسپار، گشتار

مترادف مسافر : سفرکننده، توریست، جهانگرد، سیاح، مهاجر برابر پارسی : رهنورد، رهسپار، گشتار

مسافر

مسافر انتقالی

مسافر ایستاده

مسافر جانشین

مسافر حومه ـ شهری

مسافر دردسرساز

مسافر فراغتی

مسافر قطار خطی

مسافر مختار

مسافر ناگزیر

مسافر ناگزیر عمومی

مسافر همیشگی

مسافر پولی

مسافر گذری

مسافربر

<hr> مترادف مسافرت : جهانگردی، سفر، سیاحت، سیر <hr> متضاد مسافرت : حضر <hr> برابر پارسی : گشت و گذار، را هی گشتن، بوم نوردی

مترادف مسافرت : جهانگردی، سفر، سیاحت، سیر متضاد مسافرت : حضر برابر پارسی : گشت و گذار، را هی گشتن، بوم نوردی

مسافرت

مسافرت ایینی

مسافرت خروجی

مسافرت داخلی

مسافرت درون مرزی

مسافرت زمینی

مسافرت ورودی

<hr> مترادف مسافرخانه : مهمان پذیر، مهمانخانه، هتل <hr> برابر پارسی : مهمانخانه، مهمانسرا، کاروانسرا

مترادف مسافرخانه : مهمان پذیر، مهمانخانه، هتل برابر پارسی : مهمانخانه، مهمانسرا، کاروانسرا

مسافرخانه

مسافرشمار خودکار

مسافرکیلومتر

مسافرگیری

مسبک

مسبک سازی

مست رانی

<hr> مترادف مستبد : استبدادگرا، خودخواه، خودرای، خودسر، خودکامه، دیکتاتورماب، دیکتاتورمنش، زورگو، قلدر، لجوج، مطلق العنان، استبدادطلب، یک دنده <hr> متضاد مستبد : دموکرات، دموکرات منش، مردم گرا <hr> برابر پارسی : خودکامه، خودرای، خودسر، خیره سر

مترادف مستبد : استبدادگرا، خودخواه، خودرای، خودسر، خودکامه، دیکتاتورماب، دیکتاتورمنش، زورگو، قلدر، لجوج، مطلق العنان، استبدادطلب، یک دنده متضاد مستبد : دموکرات، دموکرات منش، مردم گرا برابر پارسی : خودکامه، خودرای، خودسر، خیره سر

واژه های حرف "م" - فرهنگستان زبان و ادب