فرهنگستان زبان و ادب

نمایشگر حجمی

نمایشگر مشتری

نمایشگر کلاه محافظ

نمایشی

نمایشی سازی

نمایشی شده

نمایشی کردن

<hr> مترادف نماینده : عامل، قایم مقام، کارگزار، مباشر، وکیل، شاخص، نمودار

مترادف نماینده : عامل، قایم مقام، کارگزار، مباشر، وکیل، شاخص، نمودار

نماینده

<hr> مترادف نمایندگی : آژانس، شعبه، وکالت، کارگزاری

مترادف نمایندگی : آژانس، شعبه، وکالت، کارگزاری

نمایندگی

نمایندگی تناسبی

نمایندگی پستی

نمایندگی کشتیرانی

نمایندۀ بارگیری

نمایندۀ ثبت اختراع

نمایندۀ خدمات مسافرتی

نمایندۀ مالک کشتی

نمایندۀ کشتیرانی

نمایه

نمایه سازی تصویر

نمایۀ اب شوند

نمایۀ اب شوند سطح زمین

نمایۀ اب شوند هوا

نمایۀ بازوسینه باسن

نمایۀ تودۀ بدن

نمایۀ خامه ای شدن

نمایۀ شرق وزان جنب حاره ای

نمایۀ شرق وزان قطبی

نمایۀ غرب وزان معتدله

نمایۀ قندخونی

نمایۀ پدیداوران

نمایۀ پروتئینی انسان

نمایۀ یخ بندان

<hr> مترادف نمدار : رطوبت دار، مرطوب، نمسار، نمناک، نمور

مترادف نمدار : رطوبت دار، مرطوب، نمسار، نمناک، نمور

نمدار

نمداریان

نمدسابی

نمدی

نمود اوایی

نمود بلور

نمود واجی

نمود چراغ راهنمایی

<hr> مترادف نمودار : جدول، دیاگرام، طرح، منحنی، نقشه، نمونه، آشکار، پدیدار، پیدا، ظاهر، مشهود، نمایان، هویدا، سند، شاهد، علامت، نماد، نماینده

مترادف نمودار : جدول، دیاگرام، طرح، منحنی، نقشه، نمونه، آشکار، پدیدار، پیدا، ظاهر، مشهود، نمایان، هویدا، سند، شاهد، علامت، نماد، نماینده

واژه های حرف "ن" - فرهنگستان زبان و ادب