فرهنگستان زبان و ادب

کمونیست

کمونیستی

کمونیسم

کمچه کشی

<hr> مترادف کمک : استعانت، اعانت، امداد، حامی، دستگیری، عون، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاضد، معاضدت، معاون، معین، مواسات، هم دستی، همراهی، یار، یاری، یاور، یاوری <hr> برابر پارسی : یاری، یاوری، پشتیبانی

مترادف کمک : استعانت، اعانت، امداد، حامی، دستگیری، عون، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاضد، معاضدت، معاون، معین، مواسات، هم دستی، همراهی، یار، یاری، یاور، یاوری برابر پارسی : یاری، یاوری، پشتیبانی

کمک

کمک ابزار جنسی

کمک افزار

کمک انزیم

کمک باروری پزشکی

کمک حلال

کمک خلبان

کمک ذوب

کمک زاداوری پزشکی

کمک زی مایه

کمک زیست یار

کمک صافی

کمک لخته ساز

کمک مالی غیرمستقیم

کمک مالی مستقیم

کمک منعقدساز

کمک منعقدکننده

کمیت اصلی

کمیت افزایشی

کمیت فرعی

کمیت محوری

کمیت مشاهده پذیر

کمیت ناافزایشی

کمیت نرده ای

<hr> مترادف کمیسیون : انجمن، کمیته، حق العمل، مزد <hr> برابر پارسی : انجمن

مترادف کمیسیون : انجمن، کمیته، حق العمل، مزد برابر پارسی : انجمن

کمیسیون

<hr> مترادف کمین : بزنگاه، کمینگاه، مرصاد، مکمن، نخیز، نخیزگاه، ترصد، مخفی شدن، کمترین، کوچکترین، ناتمام، ناقص، پست، حقیر، دون <hr> برابر پارسی : پنهان، گوش به زنگ، خود نهانیدن، بزنگاه، پنهان شدن

مترادف کمین : بزنگاه، کمینگاه، مرصاد، مکمن، نخیز، نخیزگاه، ترصد، مخفی شدن، کمترین، کوچکترین، ناتمام، ناقص، پست، حقیر، دون برابر پارسی : پنهان، گوش به زنگ، خود نهانیدن، بزنگاه، پنهان شدن

کمین

کمین بیش

<hr> مترادف کمینه : حداقل، دست کم، کمتر، این بنده، اینجانب، حقیر، رهی <hr> متضاد کمینه : بیشینه، حداکثر، مهینه

مترادف کمینه : حداقل، دست کم، کمتر، این بنده، اینجانب، حقیر، رهی متضاد کمینه : بیشینه، حداکثر، مهینه

کمینه

کمینه سازی

کمینه سازی پسماند

کمینه کردن

کمینه گرا

کمینه گرایی

کمینۀ چمن

<hr> مترادف کنار : پهلو، جانب، ساحل، سو، ضلع، طرف، قبل، کران، کرانه، ور، جفت، جنب، جوار، حاشیه، گوشه، مجاور، آغوش، بر، بغل، پهلو، پای، لب، لبه، جدا، منفصل | سدر

مترادف کنار : پهلو، جانب، ساحل، سو، ضلع، طرف، قبل، کران، کرانه، ور، جفت، جنب، جوار، حاشیه، گوشه، مجاور، آغوش، بر، بغل، پهلو، پای، لب، لبه، جدا، منفصل | سدر

کنار

کنار باند

کنار باند بازمانده

کنارغذا

کنارنما

<hr> مترادف کناره : پهلو، جانب، حاشیه، دامن، ساحل، طرف، کرانه، کران، گوشه، لبه

مترادف کناره : پهلو، جانب، حاشیه، دامن، ساحل، طرف، کرانه، کران، گوشه، لبه

واژه های حرف "ک" - فرهنگستان زبان و ادب