فرهنگستان زبان و ادب

کنارۀ داخلی

کنارۀ داخلی ساعد

کنارۀ داخلی پا

کنارۀ زند خارجی

کنارۀ زند خارجی ساعد

کنارۀ زند داخلی ساعد

کناری

کناری دوسویه

کناری یک سویه

کنانش ژن

<hr> مترادف کنایی : استعاری، اشاری، مجازی

مترادف کنایی : استعاری، اشاری، مجازی

کنایی

کنترل کیفیت

کنترپوان

کنترپوان دوتایی

کنترپوان معکوس شدنی

کنترپوانی

<hr> مترادف کنج : بیغوله، زاویه، کنار، گوشه، گوه، نبش، چین، شکن، کنجل، قوز، قوزدار، گوژپشت

مترادف کنج : بیغوله، زاویه، کنار، گوشه، گوه، نبش، چین، شکن، کنجل، قوز، قوزدار، گوژپشت

کنج

کنج کرنر

کنجار

کنجار لوبیاروغنی

کنجد

کنجدیان

کنجی

کنجی بال

<hr> مترادف کند : آهسته، بطی ء، تانی، سست، ملایم، یواش <hr> متضاد کند : تند، تیز، شتابنده

مترادف کند : آهسته، بطی ء، تانی، سست، ملایم، یواش متضاد کند : تند، تیز، شتابنده

کند

کند حرکت

کندترکی

کندتپشی

کندتپشی گرهی

کندحرکتی

کندخواری

کنددمی

کندرشدی

<hr> مترادف کندرو : بطی ء، بطی ء السیر <hr> متضاد کندرو : تندرو، سریع السیر

مترادف کندرو : بطی ء، بطی ء السیر متضاد کندرو : تندرو، سریع السیر

کندرو

کندروتباران

کندساز

کندسازی نوترون

کندلغزش

کندمیرایی

کندنمایی

کندنواختر

<hr> مترادف کنده : تنه، چوب، دار، ساقه، پای بند، کند

مترادف کنده : تنه، چوب، دار، ساقه، پای بند، کند

واژه های حرف "ک" - فرهنگستان زبان و ادب