فرهنگستان زبان و ادب

گمنام ساز

<hr> مترادف گمنامی : بی نامی، بی نشانی، خمول، ناشناختگی، ناشناسی، بی سروپایی <hr> متضاد گمنامی : اشتهار، شهرت

مترادف گمنامی : بی نامی، بی نشانی، خمول، ناشناختگی، ناشناسی، بی سروپایی متضاد گمنامی : اشتهار، شهرت

گمنامی

گمنامی فرستنده

گمنامی گیرنده

<hr> مترادف گنبد : قبه

گنبد

گنبد اتشفشانی

گنبد برون زاد

گنبد درون زاد

گنبدسنگ

گنبدی شدن

گنتوم

گنتوم سانان

گنتومیان

<hr> مترادف گنج : خزانه، دفینه، کنز، گنجینه، مخزن، مال، ثروت

مترادف گنج : خزانه، دفینه، کنز، گنجینه، مخزن، مال، ثروت

گنج

گنج خانه

گنجانش طبقه ای

گنجایش تحلیلی

گنجایش معادل سواری

گنجشک سانان

<hr> مترادف گنجور : خازن، خزانه دار، خزینه دار، گنج بان، صاحب گنج، گنج دار

مترادف گنجور : خازن، خزانه دار، خزینه دار، گنج بان، صاحب گنج، گنج دار

گنجور

<hr> مترادف گنجینه : خزانه، خزینه، دفینه، کنز، گنج، مخزن

مترادف گنجینه : خزانه، خزینه، دفینه، کنز، گنج، مخزن

گنجینه

گنجینۀ تاب

گنجینۀ ترکیبی

گنجینۀ فامر

گنجینۀ ژن

گنجینۀ ژنگان

<hr> مترادف گند : بدبو، عفن، متعفن، بوی بد، تعفن، فاسد | جند، جیش، خیل، سپاه، عسکر، لشکر، خایه، خصیه <hr> متضاد گند : معطر

مترادف گند : بدبو، عفن، متعفن، بوی بد، تعفن، فاسد | جند، جیش، خیل، سپاه، عسکر، لشکر، خایه، خصیه متضاد گند : معطر

گند

گنداسیب

گندایی

گندبرداری

گندخونی

گندزایی

گندزدا

<hr> مترادف گندزدایی : ضدعفونی، عفونت زدایی، میکرب زدایی

مترادف گندزدایی : ضدعفونی، عفونت زدایی، میکرب زدایی

گندزدایی

گندلک

گندلک پیخالی

گندلکی

<hr> مترادف گندم : حنطه، حنط، غله

مترادف گندم : حنطه، حنط، غله

گندم

گندم امایش شده

گندم تک دانه

گندم سانان

گندم نی رشته

گندمه

گندمیان

گنده دمی

گندی

<hr> مترادف گندیده : فاسد، له، بدبو، عفن، متعفن

مترادف گندیده : فاسد، له، بدبو، عفن، متعفن

گندیده

<hr> مترادف گندیدگی : بدبویی، تعفن، عفن، عفونت، فساد

مترادف گندیدگی : بدبویی، تعفن، عفن، عفونت، فساد

واژه های حرف "گ" - فرهنگستان زبان و ادب