فرهنگستان زبان و ادب

<hr> مترادف گونه : سنخ، صنف، قبیل، قسم، تیره، دسته، طبقه، نوع، جور، روال، شیوه، طرز، طریق، طور، نحو، نمط، نهج، فام، گون، لون، چهره، رخساره، رخسار، روی، شکل، عذار، خد، لپ

مترادف گونه : سنخ، صنف، قبیل، قسم، تیره، دسته، طبقه، نوع، جور، روال، شیوه، طرز، طریق، طور، نحو، نمط، نهج، فام، گون، لون، چهره، رخساره، رخسار، روی، شکل، عذار، خد، لپ

گونه

گونه ای

گونه بندی

گونه زایی

گونه سازۀ برواره

گونه سازی جنسی

گونه شناسی

گونه شناسی جرم

گونه نام

گونه های ابزی

گونه های همزاد

گونه های وحش بومی

گونه های پیایشی

گونه هسته

گونه هستۀ پرتوزای کیهانی

گونه هستۀ کیهانی

گونۀ اتش تاب

گونۀ اختیاری

گونۀ اسیب پذیر

گونۀ بومی

گونۀ بومی شده

گونۀ تحلیلی

گونۀ توصیفی

گونۀ حساس

گونۀ خوش جریان

گونۀ درتهدید

گونۀ درخطر

گونۀ دست ساخته

گونۀ ذاتی

گونۀ ریخت شناختی

گونۀ زمانی

گونۀ سایه پسند

گونۀ سبکی

گونۀ شکار

گونۀ شکلی

گونۀ شیمیایی

گونۀ غیربومی

گونۀ فناورانه

گونۀ کارکردی

گونۀ کلیدی

گونۀ گاه نگاشتی

گونۀ یادار

<hr> برابر پارسی : کنج، کنجا

برابر پارسی : کنج، کنجا

گونیا

<hr> مترادف گوه : زاویه، کنج، گوشه

مترادف گوه : زاویه، کنج، گوشه

گوه

گوه ای

<hr> مترادف گوهر : اصل، تبار، حسب، نژاد، نسب، جوهر، ذات، جواهر، در، گهر، مروارید

مترادف گوهر : اصل، تبار، حسب، نژاد، نسب، جوهر، ذات، جواهر، در، گهر، مروارید

گوهر

گوهرسنگ

<hr> مترادف گوژی : انحنا، خمیدگی، گوژپشتی

مترادف گوژی : انحنا، خمیدگی، گوژپشتی

گوژی

واژه های حرف "گ" - فرهنگستان زبان و ادب