گویش مازنی

امامزده هاشم

<hr> مترادف امان : پناه، حمایت، زنهار، کنف، مهلت، نگهداری، تامین، فرجه، امن، ایمن، مصون <hr> برابر پارسی : درپناه، بی بیم شدن، پناه دادن، پناه، زنهار

مترادف امان : پناه، حمایت، زنهار، کنف، مهلت، نگهداری، تامین، فرجه، امن، ایمن، مصون برابر پارسی : درپناه، بی بیم شدن، پناه دادن، پناه، زنهار

امان

امان زمین

امان – زمین

<hr> برابر پارسی : گرویی

امانی

اماها

اماهان

امبار

امبار سر

امبار – سر

امباره

امباری

امباز

امبان

امبر بو

امبست

امبست ستاره

امبست – ستاره

امبستی

امبور

امبول

<hr> برابر پارسی : خودداری کردن

برابر پارسی : خودداری کردن

امتناع کردن

امختن

امخته

امد

امد بارزن

امد کلا

امد – بارزن

امد – کلا

<hr> مترادف امر : ( آمر ) امرکننده، حاکم، فرمانده، کارفرما | قضا، کار، جریان، حادثه، قضیه، مسئله، تحکم، حکم، دستور، فرمان، فرمایش، فقره <hr> متضاد امر : ( آمر ) مامور <hr> برابر پارسی : ( آمر ) فرمان دهنده، فرمان پاد، فرماینده | ( آمِر ) کار بَندَنده | فرمان دادن، دستور دادن، فرمایش

مترادف امر : ( آمر ) امرکننده، حاکم، فرمانده، کارفرما | قضا، کار، جریان، حادثه، قضیه، مسئله، تحکم، حکم، دستور، فرمان، فرمایش، فقره متضاد امر : ( آمر ) مامور برابر پارسی : ( آمر ) فرمان دهنده، فرمان پاد، فرماینده | ( آمِر ) کار بَندَنده | فرمان دادن، دستور دادن، فرمایش

امر

امر زره

امرج

امردات روز

امردات – روز

امردها

<hr> مترادف امرزش : ( آمرزش ) آمرزگاری، بخشایش، بخشش، غفران، مغفرت

مترادف امرزش : ( آمرزش ) آمرزگاری، بخشایش، بخشش، غفران، مغفرت

امرزش

امرزک

<hr> برابر پارسی : ( آمره ) فرمان، فرماینده

واژه های حرف "ا" - گویش مازنی