فرهنگ اسم ها

برفاب

<hr> مترادف برفی : برف آلود، پربرف، برف زا ، برف روب، برف پاروکن <hr> متضاد برفی : تگرگ زا، باران زا

مترادف برفی : برف آلود، پربرف، برف زا ، برف روب، برف پاروکن متضاد برفی : تگرگ زا، باران زا

برفی

برفین

برقه

<hr> مترادف برلیان : الماس تراش خورده، الماس خوش تراش، الماس شفاف، براق، درخشان، درخشنده <hr> برابر پارسی : فرالماس، فرابگین

مترادف برلیان : الماس تراش خورده، الماس خوش تراش، الماس شفاف، براق، درخشان، درخشنده برابر پارسی : فرالماس، فرابگین

برلیان

برمال

برمایون

برمند

برمک

<hr> مترادف برنا : جوان، شاب، فتا، نوجوان، خوب، ظریف، نیک <hr> متضاد برنا : پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، شیخ، کلان سال، کهنسال، مسن، معمر

مترادف برنا : جوان، شاب، فتا، نوجوان، خوب، ظریف، نیک متضاد برنا : پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، شیخ، کلان سال، کهنسال، مسن، معمر

برنا

برنادت

برنادخت

برنوش

<hr> مترادف برهان : بینه، حجت، دلیل، فرنود <hr> برابر پارسی : فرنود، آوند، پَروَهان، نخش

مترادف برهان : بینه، حجت، دلیل، فرنود برابر پارسی : فرنود، آوند، پَروَهان، نخش

برهان

برهان الدین

<hr> مترادف برهم : آمیخته، انباشته، انبوه، پریش، پریشان، درهم، مضطرب، شوریده

مترادف برهم : آمیخته، انباشته، انبوه، پریش، پریشان، درهم، مضطرب، شوریده

برهم

<hr> مترادف برهمن : پیشوای دینی برهمایی، برهمند

مترادف برهمن : پیشوای دینی برهمایی، برهمند

برهمن

برهمند

برهون

<hr> مترادف برو : کاری، زرنگ، چالاک، بادپا، سریع

مترادف برو : کاری، زرنگ، چالاک، بادپا، سریع

برو

بروا

بروار

بروان

بروسکان

بروسکه

بروفه

<hr> مترادف برومند : بارور، مثمر، میوه دار، قوی، رشید، نیرومند محکم، برخوردار، بهره ور، کام روا، کامیاب، خرم، شاداب، آبرومند

مترادف برومند : بارور، مثمر، میوه دار، قوی، رشید، نیرومند محکم، برخوردار، بهره ور، کام روا، کامیاب، خرم، شاداب، آبرومند

برومند

برپرس

برچاو

برژان

برژانگ

برژنگ

برژول

برکان

برکاو

برکای

<hr> مترادف برکت : خیر، رحمت، نعمت، سعادت، فیض، نیکبختی، خجستگی، یمن، افزایش، افزونی، زیادنی، فروانی، فزونی، نزل، وفور <hr> برابر پارسی : فراوانی، افزونی، بسیاری

مترادف برکت : خیر، رحمت، نعمت، سعادت، فیض، نیکبختی، خجستگی، یمن، افزایش، افزونی، زیادنی، فروانی، فزونی، نزل، وفور برابر پارسی : فراوانی، افزونی، بسیاری

برکت

<hr> مترادف برکه : آب انبار، آبدان، آبگیر، استخر، برم، تالاب، غدیر <hr> برابر پارسی : آبگیر، آبدان، تالاب

مترادف برکه : آب انبار، آبدان، آبگیر، استخر، برم، تالاب، غدیر برابر پارسی : آبگیر، آبدان، تالاب

برکه

برکو

برکوش

برکیارق

<hr> مترادف برگ : صفحه، فیش، ورق، ورقه، اسباب، دستگاه، ساز، سامان، نوا، آذوقه، توشه، آهنگ، عزم، قصد، تمایل، رغبت، میل، التفات، پروا، توجه، نغمه، تاب، توان، طاقت، یارا

مترادف برگ : صفحه، فیش، ورق، ورقه، اسباب، دستگاه، ساز، سامان، نوا، آذوقه، توشه، آهنگ، عزم، قصد، تمایل، رغبت، میل، التفات، پروا، توجه، نغمه، تاب، توان، طاقت، یارا

برگ

برگام

<hr> مترادف برگزیده : زبده، صفی، گزیده، مبعوث، مختار، مرجح، ممتاز، منتخب، نخبه

مترادف برگزیده : زبده، صفی، گزیده، مبعوث، مختار، مرجح، ممتاز، منتخب، نخبه

واژه های حرف "ب" - فرهنگ اسم ها