فرهنگ اسم ها

بنشاد

<hr> مترادف بنفش : بنفشه گون، کبود، کبودرنگ

مترادف بنفش : بنفشه گون، کبود، کبودرنگ

بنفش

بنفشه

بنن

بنوشه

بنگین

بنیا

بنیام

بنیامین

<hr> مترادف بنیان : اساس، بن، مناط، بنیاد، پایه، پی، شالوده، مبنا، تاسیس <hr> برابر پارسی : بنیاد، پایه، پی، شالوده

مترادف بنیان : اساس، بن، مناط، بنیاد، پایه، پی، شالوده، مبنا، تاسیس برابر پارسی : بنیاد، پایه، پی، شالوده

بنیان

بنیتا

بنین

به آرا

به آفرید

به آفرین

به اذین

به افرید

به افرین

به امد

به ایین

به تام

به ثنا

به خاتون

به دین

به روان

به روش

به سان

به ستا

به گل

به گوی

به یاد

به یزداد

<hr> مترادف بها : ارزش، ثمن، قیمت، ارز، ارج، مظنه، نرخ، قدر، قرب، منزلت، تاوان، جلا، درخشندگی، درخشش، رونق، شکوه، فر، جلال، عظمت، جمال، زیبایی ، حسن، نیکویی <hr> متضاد بها : زشتی، قبح

مترادف بها : ارزش، ثمن، قیمت، ارز، ارج، مظنه، نرخ، قدر، قرب، منزلت، تاوان، جلا، درخشندگی، درخشش، رونق، شکوه، فر، جلال، عظمت، جمال، زیبایی ، حسن، نیکویی متضاد بها : زشتی، قبح

بها

بهاءالدین

<hr> مترادف بهادر : جسور، دلاور، دلیر، شجاع، شیردل، صارم، صفدر <hr> متضاد بهادر : جبون <hr> برابر پارسی : دلیر، یل، گُرد، دلاور

مترادف بهادر : جسور، دلاور، دلیر، شجاع، شیردل، صارم، صفدر متضاد بهادر : جبون برابر پارسی : دلیر، یل، گُرد، دلاور

بهادر

<hr> مترادف بهار : آبسال، آبسالان، بهاران، ربیع، نوبهار ، شکوفه، بت خانه، بتکده <hr> متضاد بهار : پاییز

مترادف بهار : آبسال، آبسالان، بهاران، ربیع، نوبهار ، شکوفه، بت خانه، بتکده متضاد بهار : پاییز

بهار

بهار زهرا

بهار فاطمه

بهارا

بهارافرین

بهارام

<hr> مترادف بهاران : بهار هنگام، فصل بهار <hr> متضاد بهاران : خزان، برگ ریزان

مترادف بهاران : بهار هنگام، فصل بهار متضاد بهاران : خزان، برگ ریزان

بهاران

بهاردخت

بهاررخ

بهارسا

بهارناز

<hr> مترادف بهاره : بهاری، ربیعی <hr> متضاد بهاره : پاییزه

مترادف بهاره : بهاری، ربیعی متضاد بهاره : پاییزه

واژه های حرف "ب" - فرهنگ اسم ها