فرهنگ اسم ها

<hr> مترادف منیف : برآمده، برافراخته، بلند، مرتفع، دراز

مترادف منیف : برآمده، برافراخته، بلند، مرتفع، دراز

منیف

منیژه

مه آرا

مه آسا

مه اباد

مه ارا

مه اسا

مه باد

مه بانو

مه تا

مه تابان

مه ترا

مه تیام

<hr> مترادف مه جبین : پری رخسار، پریرو، خوبرو، زهره جبین، مه رخسار، مه لقا، مهوش <hr> متضاد مه جبین : بدمنظر

مترادف مه جبین : پری رخسار، پریرو، خوبرو، زهره جبین، مه رخسار، مه لقا، مهوش متضاد مه جبین : بدمنظر

مه جبین

مه دار

مه رخ

مه سارا

مه سیما

مه فروز

مه فروغ

مه لقا

مه نو

مه نگار

مه نیا

<hr> مترادف مه پاره : بسیارزیبا، دل ربا، ماه رخ، زیباروی، مهسا

مترادف مه پاره : بسیارزیبا، دل ربا، ماه رخ، زیباروی، مهسا

مه پاره

مه پویا

<hr> مترادف مه پیکر : خوش اندام، خوش قدوقامت، زیبا

مترادف مه پیکر : خوش اندام، خوش قدوقامت، زیبا

مه پیکر

مه کام

مه کیا

مه گل

مه گونه

مه یاس

مها

<hr> مترادف مهابت : سطوت، شکوه، صلابت، صولت، عظمت، وقار، هیبت، ترس، بیم <hr> برابر پارسی : سهمگینی، سترگ، ترسانیدن

مترادف مهابت : سطوت، شکوه، صلابت، صولت، عظمت، وقار، هیبت، ترس، بیم برابر پارسی : سهمگینی، سترگ، ترسانیدن

مهابت

مهابد

<hr> مترادف مهاجر : رحیل، کوچنده، کوچ کننده، کوچ گر، هجرت کننده، مسافر ، خشونت طلب <hr> متضاد مهاجر : مقیمصفت اشغالگر، حمله ور، متهاجم، یورشگر، مدافع <hr> برابر پارسی : دور از میهن، خانه رها، بوم رها

مترادف مهاجر : رحیل، کوچنده، کوچ کننده، کوچ گر، هجرت کننده، مسافر ، خشونت طلب متضاد مهاجر : مقیمصفت اشغالگر، حمله ور، متهاجم، یورشگر، مدافع برابر پارسی : دور از میهن، خانه رها، بوم رها

مهاجر

<hr> مترادف مهاد : گاهواره، گهواره، مهد، بستر، زمین پست، درس اصلی، درس تخصصی

مترادف مهاد : گاهواره، گهواره، مهد، بستر، زمین پست، درس اصلی، درس تخصصی

مهاد

مهادا

<hr> مترادف مهام : کارهای سخت، امور دشوار، امور خطیر

مترادف مهام : کارهای سخت، امور دشوار، امور خطیر

واژه های حرف "م" - فرهنگ اسم ها