فرهنگ اسم ها

پرمیس

پرن

پرنا

<hr> مترادف پرناز : پرغمزه، پرکرشمه، نازآفرین، نازدار، نازو، پرادا، پرنخوت، متکبر، مغرور

مترادف پرناز : پرغمزه، پرکرشمه، نازآفرین، نازدار، نازو، پرادا، پرنخوت، متکبر، مغرور

پرناز

پرناک

<hr> مترادف پرند : ابریشم، پرنیان، حریر، دیبا، تیغ، شمشیر

مترادف پرند : ابریشم، پرنیان، حریر، دیبا، تیغ، شمشیر

پرند

پرندخت

پرنددخت

پرنددیس

<hr> مترادف پرندوش : پرند، پرندیش، پریشب

مترادف پرندوش : پرند، پرندیش، پریشب

پرندوش

پرندک

پرندیس

پرندین

پرنسا

پرنوش

پرنون

پرنچهر

پرنگ

پرنیا

<hr> مترادف پرنیان : ابریشم، پرند، حریر، دیبا

مترادف پرنیان : ابریشم، پرند، حریر، دیبا

پرنیان

پرنیانه

پرنین

پرنیکا

پرهام

پرهان

پرهون

پرهیخته

<hr> برابر پارسی : تن آزمایی، پوش آزمایی

برابر پارسی : تن آزمایی، پوش آزمایی

پرو

<hr> مترادف پروا : باک، بیم، ترس، جبن، خوف، دهشت، رعب، محابا، مهابت، وحشت، هراس، هول، احتیاط، ملاحظه، اعتنا، التفات، توجه، میل، آهنگ، عزم، قصد، اشتیاق، رغبت، هوا، هوس، تاب، تحمل، توان، طاقت، یارا

مترادف پروا : باک، بیم، ترس، جبن، خوف، دهشت، رعب، محابا، مهابت، وحشت، هراس، هول، احتیاط، ملاحظه، اعتنا، التفات، توجه، میل، آهنگ، عزم، قصد، اشتیاق، رغبت، هوا، هوس، تاب، تحمل، توان، طاقت، یارا

پروا

<hr> مترادف پرواز : پاریدن، پار، پرش، پریدن، طیران، مطار، سیر، عروج ، نزول

مترادف پرواز : پاریدن، پار، پرش، پریدن، طیران، مطار، سیر، عروج ، نزول

پرواز

<hr> مترادف پروانه : اجازه، پته، جواز، حکم، فرمان، گواهی، مجوز، پره، ملخ، شب پره

مترادف پروانه : اجازه، پته، جواز، حکم، فرمان، گواهی، مجوز، پره، ملخ، شب پره

واژه های حرف "پ" - فرهنگ اسم ها