واژه نامه بختیاریکا

امدیل

امرداد

<hr> مترادف امرزیده : ( آمرزیده ) بخشوده، شادروان، مرحوم، مغفور

مترادف امرزیده : ( آمرزیده ) بخشوده، شادروان، مرحوم، مغفور

امرزیده

امرو

امسمالی

امعا احشا

امنه ای

امو

<hr> مترادف اموال : دارایی، ضیاع، مایملک <hr> برابر پارسی : دارایی، داراک، دارایی ها

مترادف اموال : دارایی، ضیاع، مایملک برابر پارسی : دارایی، داراک، دارایی ها

اموال

اموال از دست رفته

اموخته

امور اصول

اموری

<hr> مترادف اموزش : ( آموزش ) پرورش، تحصیل، تدریس، تعلم، تعلیمی، تعلیمات، درس، فراگیری، یادگیری

مترادف اموزش : ( آموزش ) پرورش، تحصیل، تدریس، تعلم، تعلیمی، تعلیمات، درس، فراگیری، یادگیری

اموزش

اموزش دادن

امکان انجام

امکان ندارد

امکانش را ندارم

<hr> مترادف امی : بی سواد، درس ناخوانده، مادری <hr> متضاد امی : باسواد، تحصیلکرده <hr> برابر پارسی : ( اُمّی ) ناامیدی، بیسواد | نادبیر

مترادف امی : بی سواد، درس ناخوانده، مادری متضاد امی : باسواد، تحصیلکرده برابر پارسی : ( اُمّی ) ناامیدی، بیسواد | نادبیر

امی

<hr> مترادف امید : آرزو، امل، امیدواری، انتظار، توقع، چشم داشت، رجا <hr> متضاد امید : نومیدی، یاس

مترادف امید : آرزو، امل، امیدواری، انتظار، توقع، چشم داشت، رجا متضاد امید : نومیدی، یاس

امید

امید وند

امیدوار بودن

امیزش سگ سانان

امیزش ماکیان

امیزش کردن با

<hr> مترادف ان : ( آن ) ثانیه، حین، دم، طرفه العین، لحظه، لَمحه، نفس، وقت، حُسن، نزاکت، مال، متعلق

مترادف ان : ( آن ) ثانیه، حین، دم، طرفه العین، لحظه، لَمحه، نفس، وقت، حُسن، نزاکت، مال، متعلق

ان

ان اوجار

ان را

ان هم

<hr> برابر پارسی : ( آنوقت ) آنگاه، آن هنگام، آنزمان، آن هنگام، آن وخت

برابر پارسی : ( آنوقت ) آنگاه، آن هنگام، آنزمان، آن هنگام، آن وخت

ان وقت

ان کردی که

<hr> برابر پارسی : ( آنا ) دریک دم، بیدرنگ، بیکدم، در یک دم، دردم، دریک دم، همان دم، همان دم | ( آناً ) هماندَم، شتابان، زود، دَردَم، بیدِرَنگ، بِیِکدَم

برابر پارسی : ( آنا ) دریک دم، بیدرنگ، بیکدم، در یک دم، دردم، دریک دم، همان دم، همان دم | ( آناً ) هماندَم، شتابان، زود، دَردَم، بیدِرَنگ، بِیِکدَم

انا

انار دانه

انار نارس

<hr> مترادف انارشی : ( آنارشی ) آشوب، بلوا، بی قانونی، بی نظمی، هرج ومرج، هردمبیل

مترادف انارشی : ( آنارشی ) آشوب، بلوا، بی قانونی، بی نظمی، هرج ومرج، هردمبیل

انارشی

انارک

انان

اناو

<hr> مترادف انبار : خزانه، سیلو، مخزن

مترادف انبار : خزانه، سیلو، مخزن

انبار

انبار کردن

انباری

انباشت

انباشت لایه نازکی از مواد بر سطح

<hr> مترادف انباشته : آکنده، انبوه، پر، سرشار، لبالب، مالامال، متراکم، مشحون، ممتلی، مملو <hr> متضاد انباشته : تهی، خالی

مترادف انباشته : آکنده، انبوه، پر، سرشار، لبالب، مالامال، متراکم، مشحون، ممتلی، مملو متضاد انباشته : تهی، خالی

واژه های حرف "ا" - واژه نامه بختیاریکا