صفحه اصلی
واژه نامه بختیاریکا
واژه های حرف "ب" - واژه نامه بختیاریکا
بیزبیزک
بیزنده
بیزه
بیزیدن
بیس بال امریکایی
بیش
بیش از اندازه
بیشتر از نیمی
بیشتر از همه
بیشق
بیشه
بیشو بیشو
بیصحاوی دروردن
بیطوطه کردن
بیق
بیقوش
بیل
بیله
بیم
بیم بجا بیدن
بیم نبجا
بیمار
بیمار شدن
بیمارستان
بیماری امتلای معده
بیمبل بیمبو
بیمناک
بین
بین النهرین
بین دو پا
بینابین
بیناهش
بیناهش داشتن
بینت کردن
بینت گه
بینش
بینش کردن
بیننده
بینی
بیهوش کننده
بیوه سار
بیوی بف
بیوی ترک
بیوی زا
بیوینک
بیچ بیچ
بیچاره
بیچاره شدن
بیشتر