واژه نامه بختیاریکا

بی پشتکار

<hr> مترادف بی پناه : بی کس، بی مامن، بی ملجا، بی حفاظ، بی ملاذ، بی پشت وپناه، بی حامی

مترادف بی پناه : بی کس، بی مامن، بی ملجا، بی حفاظ، بی ملاذ، بی پشت وپناه، بی حامی

بی پناه

<hr> مترادف بی پناهی : بی کسی، بی ملجایی، بی حفاظی، بی ملاذی

مترادف بی پناهی : بی کسی، بی ملجایی، بی حفاظی، بی ملاذی

بی پناهی

بی پهلی

<hr> مترادف بی چشم و رو : حق ناشناس، حق نشناس، کورنمک، نمک نشناس ، بی حیا، بی شرم، گستاخ، وقیح <hr> متضاد بی چشم و رو : حق شناس، باحیا

مترادف بی چشم و رو : حق ناشناس، حق نشناس، کورنمک، نمک نشناس ، بی حیا، بی شرم، گستاخ، وقیح متضاد بی چشم و رو : حق شناس، باحیا

بی چشم و رو

بی چیز شدن

بی چیز و ندار

بی کس کش

بی گدار پی زیدن

بی گردن

بی گموی

بی گوشته

بیا پایین

<hr> مترادف بیابان : شوره زار، بادیه، بدو، برهوت، تیه، دشت، صحرا، صحرای بی آب وعلف، فلات، قفر، نجد، وادی، هامون <hr> متضاد بیابان : آبادی

مترادف بیابان : شوره زار، بادیه، بدو، برهوت، تیه، دشت، صحرا، صحرای بی آب وعلف، فلات، قفر، نجد، وادی، هامون متضاد بیابان : آبادی

بیابان

<hr> مترادف بیابانی : صحرایی، کویری، ریگ زاد ، باغی، وحشی، غیراهلی، نامتمدن، بدوی، بیابان نشین، راننده برون شهری <hr> متضاد بیابانی : دشتی

مترادف بیابانی : صحرایی، کویری، ریگ زاد ، باغی، وحشی، غیراهلی، نامتمدن، بدوی، بیابان نشین، راننده برون شهری متضاد بیابانی : دشتی

بیابانی

بیار

بیار و ببر

بیامرزی

بیاوو مرگ

بیت بستن

بیت بند

بیتال

<hr> مترادف بیتوته کردن : شب زنده داری کردن، شب نخفتن ، شب دور از خانه به سر بردن، بیدار ماندن <hr> متضاد بیتوته کردن : خفتن

مترادف بیتوته کردن : شب زنده داری کردن، شب نخفتن ، شب دور از خانه به سر بردن، بیدار ماندن متضاد بیتوته کردن : خفتن

بیتوته کردن

بیجن

بید لیوه

بید نکردن

<hr> مترادف بیداد : اعتساف، بی حسابی، جور، ستم، ستمگری، ظلم <hr> متضاد بیداد : داد، عدل

مترادف بیداد : اعتساف، بی حسابی، جور، ستم، ستمگری، ظلم متضاد بیداد : داد، عدل

بیداد

<hr> مترادف بیدار : ناخفته، ساهر، آگاه، متنبه، متوجه، هشیار، هوشیار، متیقظ، عارف، واقف <hr> متضاد بیدار : خفته، غافل

مترادف بیدار : ناخفته، ساهر، آگاه، متنبه، متوجه، هشیار، هوشیار، متیقظ، عارف، واقف متضاد بیدار : خفته، غافل

بیدار

بیدار نشدن

بیدن

<hr> مترادف بئر : چاه، چاه آب

مترادف بئر : چاه، چاه آب

بیر

بیرامسیری

بیرانوند

بیرز

بیرق کش

بیره

<hr> مترادف بیرون : برون، خارج ، ظاهر <hr> متضاد بیرون : درون، باطن

مترادف بیرون : برون، خارج ، ظاهر متضاد بیرون : درون، باطن

بیرون

<hr> مترادف بیرون امدن : ( بیرون آمدن ) خارج شدن، خارج گشتن، ظاهر شدن، روییدن، سرزدن ، خروج کردن، شورش کردن، شوریدن، سرکشی کردن <hr> متضاد بیرون امدن : ( بیرون آمدن ) خشکیدن

مترادف بیرون امدن : ( بیرون آمدن ) خارج شدن، خارج گشتن، ظاهر شدن، روییدن، سرزدن ، خروج کردن، شورش کردن، شوریدن، سرکشی کردن متضاد بیرون امدن : ( بیرون آمدن ) خشکیدن

واژه های حرف "ب" - واژه نامه بختیاریکا