واژه نامه بختیاریکا

تهمر

تهمی

تهنا

تهنیدن

تهنیده

تهه

<hr> مترادف تهور : بی باکی، بی پروایی، جرئت، جسارت، سرنترسی، دلاوری، دلیری <hr> متضاد تهور : جبن <hr> برابر پارسی : بیباکی، نترسی، بی پروایی

مترادف تهور : بی باکی، بی پروایی، جرئت، جسارت، سرنترسی، دلاوری، دلیری متضاد تهور : جبن برابر پارسی : بیباکی، نترسی، بی پروایی

تهور

<hr> مترادف تهوع : استفراغ، دل آشوب، دل به هم خوردگی، شکوفه، غثیان، قی، استفراغ کردن، قی کردن <hr> برابر پارسی : دل بهم خوردگی

مترادف تهوع : استفراغ، دل آشوب، دل به هم خوردگی، شکوفه، غثیان، قی، استفراغ کردن، قی کردن برابر پارسی : دل بهم خوردگی

تهوع

<hr> مترادف تهوع اور : ( تهوع آور ) تهوع آمیز، قی زا، قی آور، مهوع، مشمئزکننده، چندش زا

مترادف تهوع اور : ( تهوع آور ) تهوع آمیز، قی زا، قی آور، مهوع، مشمئزکننده، چندش زا

تهوع اور

<hr> مترادف تهی : پوچ، تخلیه، خالی، خلاء ، عاری <hr> متضاد تهی : پر، مملو

مترادف تهی : پوچ، تخلیه، خالی، خلاء ، عاری متضاد تهی : پر، مملو

تهی

تهی زهله

تهی شده

<hr> مترادف تهیگاه : لگن خاصره، دبر، کون، ماتحت

مترادف تهیگاه : لگن خاصره، دبر، کون، ماتحت

تهیگاه

<hr> مترادف تهییج : اغوا، برانگیختگی، تحریک، تشویق، جنب وجوش، شور، شوق زدگی، هیجان زدگی، برانگیختن، به هیجان آوردن، شوراندن، به هیجان آمدن، برانگیخته شدن، هیجان زده کردن <hr> برابر پارسی : برانگیختن، به شورآوری

مترادف تهییج : اغوا، برانگیختگی، تحریک، تشویق، جنب وجوش، شور، شوق زدگی، هیجان زدگی، برانگیختن، به هیجان آوردن، شوراندن، به هیجان آمدن، برانگیخته شدن، هیجان زده کردن برابر پارسی : برانگیختن، به شورآوری

تهییج

<hr> مترادف تو : اندرون، داخل، در، درون ، پرده، لایه، رشته، لا <hr> متضاد تو : برون، خارج

مترادف تو : اندرون، داخل، در، درون ، پرده، لایه، رشته، لا متضاد تو : برون، خارج

تو

تو بریزن

تو بمیری

تو دل ورت کردن

تو دماغی حرف زن

تو سه یک

تو شیر

تو فکر بودن

تو فکر چیزی بودن

تو لازم

تو لب حرف زدن

تو لو

تو میرای

تو نهادن

تو نوبه

تو هزار ساله بای

تو کردن

تو گفت و مو گفت

تو گه

تو گپ

توا

توار

<hr> مترادف توافق : آشتی، سازش، سازگاری، هم دلی، موافقت، اتحاد، وفاق، وفق، سازگار شدن، سازش کردن، متفق شدن، متحد شدن <hr> متضاد توافق : مخالفت، ناسازگاری <hr> برابر پارسی : سازش، سازگاری، همآوایی، پسند، هماوایی، هم داستانی

مترادف توافق : آشتی، سازش، سازگاری، هم دلی، موافقت، اتحاد، وفاق، وفق، سازگار شدن، سازش کردن، متفق شدن، متحد شدن متضاد توافق : مخالفت، ناسازگاری برابر پارسی : سازش، سازگاری، همآوایی، پسند، هماوایی، هم داستانی

توافق

توافق نامه

<hr> مترادف توافق کردن : به توافق رسیدن، سازش کردن، موافقت کردن، سازگارشدن

مترادف توافق کردن : به توافق رسیدن، سازش کردن، موافقت کردن، سازگارشدن

توافق کردن

توال

<hr> مترادف توالت : آرایش، بزک، آب ریزگاه، بیت الخلاء، حاجت گاه، خلا، دست شویی، کابینه، مبال، مبرز، مستراح <hr> برابر پارسی : دستشویی، آبریزگاه، دست به آب، آبخانه

مترادف توالت : آرایش، بزک، آب ریزگاه، بیت الخلاء، حاجت گاه، خلا، دست شویی، کابینه، مبال، مبرز، مستراح برابر پارسی : دستشویی، آبریزگاه، دست به آب، آبخانه

توالت

<hr> مترادف توان : استطاعت، استعداد، انرژی، تاب، تحمل، توانایی، رمق، زور، طاقت، قابلیت، قدرت، قوا، قوت، کارآیی، نیرو، وسع، یارا، قوه، نما

مترادف توان : استطاعت، استعداد، انرژی، تاب، تحمل، توانایی، رمق، زور، طاقت، قابلیت، قدرت، قوا، قوت، کارآیی، نیرو، وسع، یارا، قوه، نما

توان

توان ایستادن نداشتن

توان داشتن رازداری

توان گذاشتن

<hr> مترادف توانا : پرقدرت، توانمند، زورمند، قادر، قدرتمند، قوی، نیرومند، باقدرت، متنفذ، مقتدر <hr> متضاد توانا : ناتوان

مترادف توانا : پرقدرت، توانمند، زورمند، قادر، قدرتمند، قوی، نیرومند، باقدرت، متنفذ، مقتدر متضاد توانا : ناتوان

توانا

<hr> مترادف توانایی : استطاعت، اقتدار، تسلط، توانمندی، پرتوانی، طاقت، عرضه، قدرت، قوا، قوه، مقاومت، نفوذ، نیرو، وسع <hr> متضاد توانایی : ناتوانی

مترادف توانایی : استطاعت، اقتدار، تسلط، توانمندی، پرتوانی، طاقت، عرضه، قدرت، قوا، قوه، مقاومت، نفوذ، نیرو، وسع متضاد توانایی : ناتوانی

واژه های حرف "ت" - واژه نامه بختیاریکا