واژه نامه بختیاریکا

شلیق

شلیل

شلیک کردن

شلیگاه

<hr> مترادف شم : بویایی، بوییدن، مشام، بو، رایحه، ادراک، بینش <hr> برابر پارسی : بوی، بوی بردن، دریابی

مترادف شم : بویایی، بوییدن، مشام، بو، رایحه، ادراک، بینش برابر پارسی : بوی، بوی بردن، دریابی

شم

شم و تم

شم و شو

شم چری

شما

<hr> مترادف شمار : رقم، عدد، نمره، اندازه، حد، شماره، عداد، حساب، آمار، تعداد

مترادف شمار : رقم، عدد، نمره، اندازه، حد، شماره، عداد، حساب، آمار، تعداد

شمار

شمارستن

<hr> مترادف شمارنده : شمارشگر، محاسب

مترادف شمارنده : شمارشگر، محاسب

شمارنده

<hr> مترادف شمایل : پرتره، تصویر، تمثال، عکس، نقش، چهره، رخسار، صورت، خویها، سرشت ها <hr> برابر پارسی : فرتورها، پیکرها، چهره ها، فتن، نگاره ها

مترادف شمایل : پرتره، تصویر، تمثال، عکس، نقش، چهره، رخسار، صورت، خویها، سرشت ها برابر پارسی : فرتورها، پیکرها، چهره ها، فتن، نگاره ها

شمایل

شمته

شمته بر

شمته بریدن

شمخال

شمرت

<hr> مترادف شمردن : آماردن، شماره کردن، محاسبه کردن، شمارش، محاسبه

مترادف شمردن : آماردن، شماره کردن، محاسبه کردن، شمارش، محاسبه

شمردن

شمس دین وند

شمسی وند

شمشیر به گل زیدن

شمشیر گر کردن

شمع ساختمانی

شمل

شمل ممل

شمنو

<hr> مترادف شمه : اندک، جزء، خلاصه، کم، بو، شمیم <hr> برابر پارسی : اندک، پاره، کوتاه، لخته

مترادف شمه : اندک، جزء، خلاصه، کم، بو، شمیم برابر پارسی : اندک، پاره، کوتاه، لخته

شمه

شمک

شمی

<hr> مترادف شن : رمل، سنگریزه، ماسه

مترادف شن : رمل، سنگریزه، ماسه

شن

شن به کردن

<hr> مترادف شن زار : رملزار، رملستان، ماسه زار

مترادف شن زار : رملزار، رملستان، ماسه زار

شن زار

شن و ماسه

<hr> مترادف شنا : آب تنی، سباحت

مترادف شنا : آب تنی، سباحت

شنا

<hr> مترادف شناخت : آگاهی، بینش، دانش، شناسایی، عرفان، علم، معرفت، آشنایی، اطلاع، درک، وقوف، آشنا

مترادف شناخت : آگاهی، بینش، دانش، شناسایی، عرفان، علم، معرفت، آشنایی، اطلاع، درک، وقوف، آشنا

شناخت

شناختن

شناخته شده

<hr> مترادف شناسا : آشنا، آگاه، معرف، نامی، واقف

مترادف شناسا : آشنا، آگاه، معرف، نامی، واقف

شناسا

شناسایی شده از قبل

<hr> مترادف شناسنده : آشنا، عارف، معرف، ناآشنا

واژه های حرف "ش" - واژه نامه بختیاریکا