واژه نامه بختیاریکا

منقو

منم

منند

منو

<hr> مترادف منورالفکر : روشنفکر، اندیشمند، فرهیخته <hr> متضاد منورالفکر : تاریک اندیش، متحجر <hr> برابر پارسی : روشنفکر

مترادف منورالفکر : روشنفکر، اندیشمند، فرهیخته متضاد منورالفکر : تاریک اندیش، متحجر برابر پارسی : روشنفکر

منورالفکر

<hr> مترادف منگ : بی حواس، بی هوش، پخمه، پریشان، حواس پرت، خرفت، کم هوش، سرگشته، گیج، قمار، خمیازه، دهن دره

مترادف منگ : بی حواس، بی هوش، پخمه، پریشان، حواس پرت، خرفت، کم هوش، سرگشته، گیج، قمار، خمیازه، دهن دره

منگ

منگ چر ابیدن

منگال

منگو

منگول

منگول به نای کسی اویدن

منگوله

<hr> مترادف منی : اسپرم، نطفه، آب نشاط، تکبر، خودبینی، غرور، انانیت، خودستایی، لاف، منیت، منم منم زدن

مترادف منی : اسپرم، نطفه، آب نشاط، تکبر، خودبینی، غرور، انانیت، خودستایی، لاف، منیت، منم منم زدن

منی

منیجه

منیژه

<hr> مترادف مه : قمر، ماه | ماغ، مزوا، میغ، نزم، بزرگ تر <hr> متضاد مه : خور، خورشید | که، کوچکتر

مترادف مه : قمر، ماه | ماغ، مزوا، میغ، نزم، بزرگ تر متضاد مه : خور، خورشید | که، کوچکتر

مه

مه الوده شدن هوا

مه بردن

مه بسر

مه به گده

مه صبحگاهی

مه غلیظ

مه نو

<hr> مترادف مهاجر : رحیل، کوچنده، کوچ کننده، کوچ گر، هجرت کننده، مسافر ، خشونت طلب <hr> متضاد مهاجر : مقیمصفت اشغالگر، حمله ور، متهاجم، یورشگر، مدافع <hr> برابر پارسی : دور از میهن، خانه رها، بوم رها

مترادف مهاجر : رحیل، کوچنده، کوچ کننده، کوچ گر، هجرت کننده، مسافر ، خشونت طلب متضاد مهاجر : مقیمصفت اشغالگر، حمله ور، متهاجم، یورشگر، مدافع برابر پارسی : دور از میهن، خانه رها، بوم رها

مهاجر

مهاجر غیر قانونی

<hr> برابر پارسی : تازنده، تاخت، تکنده

برابر پارسی : تازنده، تاخت، تکنده

مهاجم

<hr> مترادف مهتاب : ماهتاب، مهشید، روشنایی ماه، قمراء

مترادف مهتاب : ماهتاب، مهشید، روشنایی ماه، قمراء

مهتاب

مهده

مهدور

مهدی

<hr> مترادف مهر : تعشق، عاطفه، عشق، عطوفت، لطف، محبت، مودت، مهربانی ، آفتاب، خور، خورشید، شمس، شید، میترا ، مهرماه، میزان | توقیع، خاتم، داغ، پرده بکارت، قالب، کیسه زر مهمور، ضبط | صداق، طابع، طباع، کابین، کاوین، مهریه <hr> متضاد مهر : جور، قهر، کین، ماه <hr> برابر پارسی : کابین، نشان

مترادف مهر : تعشق، عاطفه، عشق، عطوفت، لطف، محبت، مودت، مهربانی ، آفتاب، خور، خورشید، شمس، شید، میترا ، مهرماه، میزان | توقیع، خاتم، داغ، پرده بکارت، قالب، کیسه زر مهمور، ضبط | صداق، طابع، طباع، کابین، کاوین، مهریه متضاد مهر : جور، قهر، کین، ماه برابر پارسی : کابین، نشان

مهر

مهر بر

مهر بریده

مهر جوش زیدن

مهر چری

مهراج

مهراو

<hr> مترادف مهربان : باعاطفه، آزرم جو، بامهر، بامحبت، پرعاطفه، حفی، حمیم، خوش خو، دلسوز، رحیم، رقیق القلب، شفیق، عاطفی مزاج، نرم دل، عطوف، غمخوار، مشفق، مهرور، مهرپرور، مهرورز، نازک دل <hr> متضاد مهربان : جفاپیشه، نامهربان، جور، جفا

مترادف مهربان : باعاطفه، آزرم جو، بامهر، بامحبت، پرعاطفه، حفی، حمیم، خوش خو، دلسوز، رحیم، رقیق القلب، شفیق، عاطفی مزاج، نرم دل، عطوف، غمخوار، مشفق، مهرور، مهرپرور، مهرورز، نازک دل متضاد مهربان : جفاپیشه، نامهربان، جور، جفا

مهربان

<hr> مترادف مهربانی : تولا، حفاوت، آزرم، خوش خلقی، دوستی، شفقت، عاطفه، عطوفت، عنایت، گرم سری، لطف، محبت، مرحمت، نوازش، نیکویی <hr> متضاد مهربانی : نامهربانی

مترادف مهربانی : تولا، حفاوت، آزرم، خوش خلقی، دوستی، شفقت، عاطفه، عطوفت، عنایت، گرم سری، لطف، محبت، مرحمت، نوازش، نیکویی متضاد مهربانی : نامهربانی

واژه های حرف "م" - واژه نامه بختیاریکا