واژه نامه بختیاریکا

مهلی

مهلی وند

مهم انگاشتن

مهمان دوره

مهمان ناخواسته

<hr> مترادف مهمان نواز : غریب نواز، مهمان پرور، مهمان دوست، مهمان پرست

مترادف مهمان نواز : غریب نواز، مهمان پرور، مهمان دوست، مهمان پرست

مهمان نواز

مهمان نوازی

<hr> مترادف مهمانخانه : کاروان سرا، مسافرخانه، مهمان پذیر، مهمان سرا، مهمانکده، هتل

مترادف مهمانخانه : کاروان سرا، مسافرخانه، مهمان پذیر، مهمان سرا، مهمانکده، هتل

مهمانخانه

<hr> مترادف مهنا : خوش گوار، گوارا <hr> متضاد مهنا : ناگوار

مترادف مهنا : خوش گوار، گوارا متضاد مهنا : ناگوار

مهنا

<hr> مترادف مهیا : آماده، تهیه، حاضر، سازمند، فراهم، مستعد، معد، بسیجیده <hr> متضاد مهیا : نامهیا <hr> برابر پارسی : آماده، ساخته و پرداخته، فراهم

مترادف مهیا : آماده، تهیه، حاضر، سازمند، فراهم، مستعد، معد، بسیجیده متضاد مهیا : نامهیا برابر پارسی : آماده، ساخته و پرداخته، فراهم

مهیا

<hr> مترادف مهیا شدن : آماده شدن، حاضر شدن، کمر بستن، تهیه شدن

مترادف مهیا شدن : آماده شدن، حاضر شدن، کمر بستن، تهیه شدن

مهیا شدن

مهیا شدن شرایط و موقعیت

<hr> مترادف مهیا کردن : اماده کردن، حاضر کردن، تهیه کردن، ساز کردن <hr> برابر پارسی : آماده، آراستن، بسیجیدن

مترادف مهیا کردن : اماده کردن، حاضر کردن، تهیه کردن، ساز کردن برابر پارسی : آماده، آراستن، بسیجیدن

مهیا کردن

مهیا کردن غذا

مهیای استفاده

مهیای رفتن

<hr> مترادف مو : تاک، رز، درخت انگور | جعد، زلف، شعر، کاکل، گیس، گیسو

مترادف مو : تاک، رز، درخت انگور | جعد، زلف، شعر، کاکل، گیس، گیسو

مو

مو بری

مو دراوردن

مو زدائی

مو ستو

مو سیخ شدن

موابو

<hr> مترادف مواجب : ادرار، حقوق، شهریه، مستمری، مشاهره، مقرری، وظیفه <hr> برابر پارسی : ماهانه، مزد، کارمزد

مترادف مواجب : ادرار، حقوق، شهریه، مستمری، مشاهره، مقرری، وظیفه برابر پارسی : ماهانه، مزد، کارمزد

مواجب

مواد سوختی

موادار

<hr> مترادف موازی : محاذی، هم راستا ، برابر، معادل، مساوی <hr> متضاد موازی : متقاطع <hr> برابر پارسی : همراستایی، همپایی، همسویی، هم راستا

مترادف موازی : محاذی، هم راستا ، برابر، معادل، مساوی متضاد موازی : متقاطع برابر پارسی : همراستایی، همپایی، همسویی، هم راستا

موازی

مواستا

مواظب باش

مواظب خود

<hr> مترادف مواظبت : پاسداری، توجه، حراست، محارست، محافظت، مراعات، مراقبت، نگهبانی، نگهداری، پاییدن، نگهبانی کردن، مراقبت کردن <hr> برابر پارسی : پاییدن، نگهبانی کردن، رسیدگی کردن، تیمار کردن

مترادف مواظبت : پاسداری، توجه، حراست، محارست، محافظت، مراعات، مراقبت، نگهبانی، نگهداری، پاییدن، نگهبانی کردن، مراقبت کردن برابر پارسی : پاییدن، نگهبانی کردن، رسیدگی کردن، تیمار کردن

مواظبت

موافق بودن

<hr> مترادف موافقت نامه : سازش نامه، توافق نامه

مترادف موافقت نامه : سازش نامه، توافق نامه

موافقت نامه

موافقت نکردن

<hr> مترادف موافقت کردن : پذیرفتن، رضا دادن، قبول کردن، هم رای شدن، هم فکر شدن، همراه شدن، سازگار شدن، سازش کردن <hr> برابر پارسی : همراهی کردن، پذیرفتن، ساختن، سازش کردن

مترادف موافقت کردن : پذیرفتن، رضا دادن، قبول کردن، هم رای شدن، هم فکر شدن، همراه شدن، سازگار شدن، سازش کردن برابر پارسی : همراهی کردن، پذیرفتن، ساختن، سازش کردن

موافقت کردن

مواکه

<hr> مترادف موت : اجل، درگذشت، رحلت، فنا، فوت، مردن، مرگ، ممات، میر، وفات، هلاک، هلاکت <hr> متضاد موت : حیات <hr> برابر پارسی : مرگ، مردن، جان سپردن، درگذشتن، درخاک غنودن

مترادف موت : اجل، درگذشت، رحلت، فنا، فوت، مردن، مرگ، ممات، میر، وفات، هلاک، هلاکت متضاد موت : حیات برابر پارسی : مرگ، مردن، جان سپردن، درگذشتن، درخاک غنودن

موت

موت کندن

موتنا

موتنیدن

<hr> مترادف موتور : خودرو، ماشین، موتورسیکلت، انجین، مکینه، نیروی محرکه <hr> برابر پارسی : یارنده، نیروگر، نیروده

مترادف موتور : خودرو، ماشین، موتورسیکلت، انجین، مکینه، نیروی محرکه برابر پارسی : یارنده، نیروگر، نیروده

موتور

موتورچی

<hr> مترادف موج : خیزاب، کوهه آب، موجه، چین خوردگی سطح آب، تلاطم آب، فرکانس رادیویی <hr> برابر پارسی : خیزآب، خیزآبه، کوهه، خیزاب

مترادف موج : خیزاب، کوهه آب، موجه، چین خوردگی سطح آب، تلاطم آب، فرکانس رادیویی برابر پارسی : خیزآب، خیزآبه، کوهه، خیزاب

موج

موج زیدن

<hr> مترادف موجود : حاضر، حی، زنده، هست <hr> متضاد موجود : غایب <hr> برابر پارسی : باشنده، پدیده، هست، هستار، هستنده، هسته، هستی، هستی یافته، یافتمند

مترادف موجود : حاضر، حی، زنده، هست متضاد موجود : غایب برابر پارسی : باشنده، پدیده، هست، هستار، هستنده، هسته، هستی، هستی یافته، یافتمند

موجود

مودا

<hr> مترادف موذن : اذان گو <hr> متضاد موذن : اقامه گو <hr> برابر پارسی : بانگی، نیاخوان

مترادف موذن : اذان گو متضاد موذن : اقامه گو برابر پارسی : بانگی، نیاخوان

موذن

<hr> مترادف مور : مورچه نمل، نمله

مترادف مور : مورچه نمل، نمله

واژه های حرف "م" - واژه نامه بختیاریکا