واژه نامه بختیاریکا

هور هور

هور و زارکردن

هور وا پشت

هورت

هورجین

هوره

<hr> مترادف هوس : شهوت، میل، هوی، اشتیاق، تمایل، خواهش، رغبت، سودا، شوق، مطمع

مترادف هوس : شهوت، میل، هوی، اشتیاق، تمایل، خواهش، رغبت، سودا، شوق، مطمع

هوس

هوسنات

هوسناک

هوسه

<hr> مترادف هوش : خرد، عقل، درایت، فراست، فهم، کیاست، ادراک، شعور، جان، روح، بیداری، زیرکی، استعداد، مرگ، موت

مترادف هوش : خرد، عقل، درایت، فراست، فهم، کیاست، ادراک، شعور، جان، روح، بیداری، زیرکی، استعداد، مرگ، موت

هوش

هوش نبجا

هوش نداشتن

هوشبر

هوشوی

هوشی

هوف

هوفشت

هوفن

هوفناکی

هوفنیدن

<hr> مترادف هول : اعراض، بیم، پروا، ترس، خوف، دهشت، رعب، وحشت، هراس، شتاب، شتابزدگی، عجله <hr> برابر پارسی : ترس، بیم، باک، هراس

مترادف هول : اعراض، بیم، پروا، ترس، خوف، دهشت، رعب، وحشت، هراس، شتاب، شتابزدگی، عجله برابر پارسی : ترس، بیم، باک، هراس

هول

هول و پله

هولا خر

هوله

هولی

هونس

هونو

هونگ

هوه

هوهو

هوون

هووه

هووه ایلاقی

هووه بید

هووه خدا

هووه داری

هووه دو

هووه هالو

هووه پا

هووه گرمسیری

هووه گرووی

هووه یکی

<hr> مترادف هوچی : جنجالی، حراف، شلوغ، قالتاق، ناتو

مترادف هوچی : جنجالی، حراف، شلوغ، قالتاق، ناتو

واژه های حرف "ه" - واژه نامه بختیاریکا