واژه نامه بختیاریکا

پایان پذیرفتن کار

پایان یافتن درد

<hr> مترادف پایاپای : پابه پا، تهاتر، تهاتری، مبادله، متبادل، هم بر

مترادف پایاپای : پابه پا، تهاتر، تهاتری، مبادله، متبادل، هم بر

پایاپای

<hr> مترادف پایداری : استقامت، استواری، پایمردی، تحمل، ثبات، ثبوت، دوام، مدافعه، مداومت، مقاومت <hr> متضاد پایداری : ناپایداری

مترادف پایداری : استقامت، استواری، پایمردی، تحمل، ثبات، ثبوت، دوام، مدافعه، مداومت، مقاومت متضاد پایداری : ناپایداری

پایداری

پایداری کردن

پایدان

<hr> مترادف پایمال : پای خست، لگدکوب، لگدمال، تباه، تلف، خراب، کوفته، نابود، هدر

مترادف پایمال : پای خست، لگدکوب، لگدمال، تباه، تلف، خراب، کوفته، نابود، هدر

پایمال

<hr> مترادف پایه : اساس، بنیان، بن، پی، ته، شالوده، قاعده، اصل، ریشه، مبنا، پا، پایین، دامن، دامنه، زیر، ساق، ساقه، پایگاه، جایگاه، درجه، مقام، منصب، اشل، رتبه، رتبه اداری، اندازه، حد، مقیاس، میزان، کلاس، کنه، ماخذ قایمه، محور <hr> متضاد پایه : پیکر، نما

مترادف پایه : اساس، بنیان، بن، پی، ته، شالوده، قاعده، اصل، ریشه، مبنا، پا، پایین، دامن، دامنه، زیر، ساق، ساقه، پایگاه، جایگاه، درجه، مقام، منصب، اشل، رتبه، رتبه اداری، اندازه، حد، مقیاس، میزان، کلاس، کنه، ماخذ قایمه، محور متضاد پایه : پیکر، نما

پایه

<hr> مترادف پایکوب : بالرین، پاکوب، رقاص، رقصنده

مترادف پایکوب : بالرین، پاکوب، رقاص، رقصنده

پایکوب

<hr> مترادف پایکوبی : ترقص، دست افشانی، رقاصی، رقص، وشت

مترادف پایکوبی : ترقص، دست افشانی، رقاصی، رقص، وشت

پایکوبی

<hr> مترادف پایگاه : رتبه، مرتبت، مقام، مکانت، منزلت، منصب، مرکز، مقر، جایگاه، جا، محل، پیشگاه، تخت، مسند، اندازه

مترادف پایگاه : رتبه، مرتبت، مقام، مکانت، منزلت، منصب، مرکز، مقر، جایگاه، جا، محل، پیشگاه، تخت، مسند، اندازه

پایگاه

پایی

<hr> مترادف پاییدن : حراست، مراقبت، مواظبت، دیدزدن، مراقب بودن، مواظب بودن، دوام داشتن، ماندن، توجه کردن، مترصدبودن

مترادف پاییدن : حراست، مراقبت، مواظبت، دیدزدن، مراقب بودن، مواظب بودن، دوام داشتن، ماندن، توجه کردن، مترصدبودن

پاییدن

پاییدن و قایم شدن

<hr> مترادف پایین : پست، تحت، تحتانی، دامنه، دون، زیر، زیرین، فرود، فرودین، قعر، مادون، نازل <hr> متضاد پایین : بالا، فراز

مترادف پایین : پست، تحت، تحتانی، دامنه، دون، زیر، زیرین، فرود، فرودین، قعر، مادون، نازل متضاد پایین : بالا، فراز

پایین

پایین انداختن

پایین انداز

پایین برنده

پایین بکش

پایین تنه

پایین دست

پایین و بالا

پایین کشیدن

پایینترین قسمت گرده

پبدنی

پت

پت بجور

پت و پرو

پت و پهن

پت پته

پتار

پتل

پتلی

پتنیدن

<hr> مترادف پته : پروانه، جواز، بلیط

مترادف پته : پروانه، جواز، بلیط

پته

پته نهادن

پتو

پتوه

<hr> مترادف پتک : پک، چکش، مطرقه

مترادف پتک : پک، چکش، مطرقه

پتک

پتکی

<hr> مترادف پتی : برهنه، عریان، عور، لخت، آشکار، واضح، تهی، خالی <hr> متضاد پتی : پوشیده، مستور

مترادف پتی : برهنه، عریان، عور، لخت، آشکار، واضح، تهی، خالی متضاد پتی : پوشیده، مستور

واژه های حرف "پ" - واژه نامه بختیاریکا