واژه نامه بختیاریکا

<hr> مترادف چشمگیر : صفت، تماشایی، قابل ملاحظه، شایان توجه، زیاد، فراوان، مهم، باارزش، پرجلوه | تماشایی، قابل ملاحظه، شایان توجه، زیاد، فراوان، مهم، باارزش، پرجلوه

مترادف چشمگیر : صفت، تماشایی، قابل ملاحظه، شایان توجه، زیاد، فراوان، مهم، باارزش، پرجلوه | تماشایی، قابل ملاحظه، شایان توجه، زیاد، فراوان، مهم، باارزش، پرجلوه

چشمگیر

<hr> مترادف چشیدن : خوردن، مزه کردن، مزیدن، ذوق، چشش، آزمودن، تجربه کردن، احساس کردن، درک کردن، دریافتن، لمس کردن

مترادف چشیدن : خوردن، مزه کردن، مزیدن، ذوق، چشش، آزمودن، تجربه کردن، احساس کردن، درک کردن، دریافتن، لمس کردن

چشیدن

چغر

<hr> مترادف چفت : بست، زرفین، قلاب پشت در، کلون، لنگر، تنگ، چسبان، استوار، محکم، سفت، دم، بیخ، نزدیک

مترادف چفت : بست، زرفین، قلاب پشت در، کلون، لنگر، تنگ، چسبان، استوار، محکم، سفت، دم، بیخ، نزدیک

چفت

چفت و بست شدن

چفت و رزه

چفت کردن

چفتین

چفدر

چفدر چیدن

چفدر چین

چق چق

چق چیل

چقا

چقاخورنشین

<hr> برابر پارسی : چه اندازه، چگونه، چگونه

برابر پارسی : چه اندازه، چگونه، چگونه

چقدر

چقدر زیادن

چقرمه

چقز مقز

چقل

چقل چقل

چقله

چقه

چقه به پیل زیدن

چقو

<hr> مترادف چل : ابله، احمق، خل، کانا، کم عقل، نادان ، دیوانه، مجنون، چهل، اسب ساق سفید <hr> متضاد چل : عاقل، زیرک

مترادف چل : ابله، احمق، خل، کانا، کم عقل، نادان ، دیوانه، مجنون، چهل، اسب ساق سفید متضاد چل : عاقل، زیرک

واژه های حرف "چ" - واژه نامه بختیاریکا