واژه نامه بختیاریکا

کرد

کرد زنگنه

کردا

<hr> مترادف کردن : اجرا کردن، انجام دادن، عمل کردن، ساختن، ادا کردن، به جای آوردن، گزاردن، آرمیدن، جماع کردن، مجامعت کردن

مترادف کردن : اجرا کردن، انجام دادن، عمل کردن، ساختن، ادا کردن، به جای آوردن، گزاردن، آرمیدن، جماع کردن، مجامعت کردن

کردن

کردن تو پاچه

کرده کار

کردین

کرزلنگ

کرس

کرست

کرسو

کرشهی

کرف کافری

کرفس

کرم تال تالی

کرم راه راه

کرم شب تاب

کرملیچ

<hr> مترادف کرنا : بوق، نفیر

مترادف کرنا : بوق، نفیر

کرنا

کرنا کش

کرنج

کرنجال

کرنجیر

کرنه

کرنیدن

<hr> مترادف کره : اجبار، کراهت، گوی، نفرت | بچه، نوزاد | چربی، روغن، پینه، چرک، ریم، وسخ <hr> برابر پارسی : گوی، گویال

مترادف کره : اجبار، کراهت، گوی، نفرت | بچه، نوزاد | چربی، روغن، پینه، چرک، ریم، وسخ برابر پارسی : گوی، گویال

کره

کره ای

کره بر

کره خر

کره ساعد

کرو

کروک ول

<hr> برابر پارسی : گرد، گویالی، گوییک

برابر پارسی : گرد، گویالی، گوییک

کروی

کرپ

کرپل

کرپلیچ

کرپلیک

کرپی

کرچ

کرچ و کرچ

کرچل

کرچل اوزه

کرچل گریدن

کرچنیدن

کرچه

کرچهستن

کرچک

<hr> مترادف کرک : بدبده، بلدرچین، کراک، وشم، ولج

مترادف کرک : بدبده، بلدرچین، کراک، وشم، ولج

کرک

واژه های حرف "ک" - واژه نامه بختیاریکا