صفحه اصلی
اصطلاحات
واژه های حرف "م" - اصطلاحات
مثل سگ و گربه به جان هم افتادن یا به هم پریدن
مثل سگ و گربه به هم پریدن
مثل سگ پاسوخته یا سگ سوزن خورده این طرف و ان طرف رفتن یا دویدن
مثل سیبی که از وسط نصف شده
مثل شیر برنج
مثل عنق منکسره
مثل قالی کرمانه
مثل مار خوش خط و خال
مثل ماست
مثل مربای الو
مثل موش اب کشیده
مثل پنجه افتاب
مثل کبک سرش را زیر برف کرده
مثل کنیز حاج باقر
مثل گدای سامره
مثل یخ وا رفتن
مجیز کسی را گفتن
محل سگ به کسی نگذاشتن یا اعتنای سگ به کسی نکردن
محل سگ نگذاشتن
مخ جوش اوردن
مخ زدن
مدینه گفتی و کردی کبابم
مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان
مرد دو زنه جاش تو مسجده
مرد را باید دست به پشتش بزنی خاک بلند بشه
مرده را که رو بدهی به کفنش خرابی می کند
مرغ همسایه غازه
مرغ یک پا داره
مروارید باشه غلتون باشه ارزون باشه
مرگ خوبه برای همسایه
مرگ می خواهی برو گیلان
مرگ یک بار شیون یک بار
مزه دهن کسی را چشیدن
مستی و راستی
مشت نمونه خروار
مشت کسی باز شدن
مشت کسی را باز کردن
مشک ان است که خود ببوید نه انکه عطار بگوید
مشکلی نیست که اسان نشود مرد باید که هراسان نشود
معما چون حل گشت اسان شود
مغز خر خوردن
مل مرغ سرکنده
ملا شدن چه اسان ادم شدن چه مشکل
ملانصرالدین کاری نداشت سوزن به تخمش می زد داد می کشید
ملی شدن
مماس بودن
ممه را لولو برد
من اینور جوی تو اونور جوی
بیشتر