انگلیسی به انگلیسی

b natural

b o a c

<hr> b|d or b|d مخفف:، حواله ی بانکی، برات بانکی

b|d or b|d مخفف:، حواله ی بانکی، برات بانکی

b or d

b or g

<hr> b|l or b|l مخفف: بارنامه

b or l

b or w

b'tselem movement

b'tselem organization

<hr> مخفف: (شیمی) نشان باریم، لیسانس علوم انسانی (.b.a هم می نویسند)، (صدای بره یا بز) بع، با، بع بع کردن، (اسطوره ی مصر باستان) روح (که نماد آن پرنده ای است با سر انسان)، بع بع گوسفند، مثل گوسفند صدا کردن

مخفف: (شیمی) نشان باریم، لیسانس علوم انسانی (.b.a هم می نویسند)، (صدای بره یا بز) بع، با، بع بع کردن، (اسطوره ی مصر باستان) روح (که نماد آن پرنده ای است با سر انسان)، بع بع گوسفند، مثل گوسفند صدا کردن

ba'ath party

ba'athist

<hr> معنی : بع بع، بعبع، بع بع کردن، مثل گوسفند صدا کردن <hr> معانی دیگر : (در میان اقوام سامی مانند بابلی ها) بعل، خدای باروری، (صدای بره یا بز) بع، با، بع بع گوسفند

معنی : بع بع، بعبع، بع بع کردن، مثل گوسفند صدا کردن معانی دیگر : (در میان اقوام سامی مانند بابلی ها) بعل، خدای باروری، (صدای بره یا بز) بع، با، بع بع گوسفند

baa lamb

<hr> بعل شم توی (رهبر یهودیان لهستان و پایه گذار فرقه ی هاسیدیم)، (در میان اقوام سامی مانند بابلی ها) بعل، خدای باروری، خدای باروری بت، خدای دروغین

بعل شم توی (رهبر یهودیان لهستان و پایه گذار فرقه ی هاسیدیم)، (در میان اقوام سامی مانند بابلی ها) بعل، خدای باروری، خدای باروری بت، خدای دروغین

baal

baal beck

<hr> شهر بعلبک در لبنان (محل ویرانه های یک شهر باستانی رومی)، بعل شم توی (رهبر یهودیان لهستان و پایه گذار فرقه ی هاسیدیم)

شهر بعلبک در لبنان (محل ویرانه های یک شهر باستانی رومی)، بعل شم توی (رهبر یهودیان لهستان و پایه گذار فرقه ی هاسیدیم)

baal shem tov

<hr> (افریقای جنوبی) ارباب، آقا (عنوان سابق سفیدپوستان)، شهر بعلبک در لبنان (محل ویرانه های یک شهر باستانی رومی)

(افریقای جنوبی) ارباب، آقا (عنوان سابق سفیدپوستان)، شهر بعلبک در لبنان (محل ویرانه های یک شهر باستانی رومی)

baalbek

baalebos

baalism

baalist

baalite

baap

<hr> (افریقای جنوبی) سیاست تسلط کامل سفیدپوستان بر سیاهان (مقایسه شود با: apartheid)، (افریقای جنوبی) ارباب، آقا (عنوان سابق سفیدپوستان)

(افریقای جنوبی) سیاست تسلط کامل سفیدپوستان بر سیاهان (مقایسه شود با: apartheid)، (افریقای جنوبی) ارباب، آقا (عنوان سابق سفیدپوستان)

baas

baathist

<hr> باب المندب (تنگه ای که دریای سرخ را به خلیج عدن وصل می کند)، مخفف: بابلی، وابسته به بابل

باب المندب (تنگه ای که دریای سرخ را به خلیج عدن وصل می کند)، مخفف: بابلی، وابسته به بابل

bab al mandeb

bab ed din

<hr> معنی : پدر، بابا <hr> معانی دیگر : پدر، بابا

معنی : پدر، بابا معانی دیگر : پدر، بابا

baba

baba bathra

baba kamma

baba matziah

baba metziah

<hr> چارلز بابیج (ریاضیدان انگلیسی و یکی از پیشگامان کامپیوتر)، (گیاه شناسی) باباسو (نوعی نخل برزیلی که هسته ی میوه ی آن خوراکی است و از روغن آن صابون و مارگارین می سازند: از جنس orbignya)

چارلز بابیج (ریاضیدان انگلیسی و یکی از پیشگامان کامپیوتر)، (گیاه شناسی) باباسو (نوعی نخل برزیلی که هسته ی میوه ی آن خوراکی است و از روغن آن صابون و مارگارین می سازند: از جنس orbignya)

babassu

<hr> آلیاژ نرم و سفیدی مرکب از قلع و سرب و مس و آنتیموان که در ساختن بلبرینگ و غیره کاربرد دارد، بابیت، چارلز بابیج (ریاضیدان انگلیسی و یکی از پیشگامان کامپیوتر)

آلیاژ نرم و سفیدی مرکب از قلع و سرب و مس و آنتیموان که در ساختن بلبرینگ و غیره کاربرد دارد، بابیت، چارلز بابیج (ریاضیدان انگلیسی و یکی از پیشگامان کامپیوتر)

babbage

babbie

babbit

babbitry

babbitt

babbittry

babblative

<hr> معنی : یاوه، سخن بیهوده، من من، سخن نامفهوم گفتن، پر حرفی کردن، ور ور کردن، فاش کردن، یاوه گفتن <hr> معانی دیگر : بچه، کودک، طفل، نوزاد، (امریکا - خودمانی) زن یا دختر جوان، تیکه، مه پاره، (در خطاب به همسر یا معشوقه) عزیزم، جون دلم، آدم زودباور، ساده دل، ببو، بی عرضه، بی تجربه (babe in the woods و babe in arms هم می گویند)، (در مورد کودکان بی زبان) قات و قوت کردن، ب ب کردن، حرف بی معنی یا احمقانه، ورور، وراجی، حرف بی معنی یا احمقانه زدن، زر زدن، وراجی کردن، نسنجیده حرف زدن، صدای قلقل آب، شرشر، صدای لغزش آب جویبار بر روی قلوه سنگ، شرشر کردن، قلقل کردن، صداهایی که کودکان قبل از زبان باز کردن از خود در می آورند، غان و غون کردن، من ومن

معنی : یاوه، سخن بیهوده، من من، سخن نامفهوم گفتن، پر حرفی کردن، ور ور کردن، فاش کردن، یاوه گفتن معانی دیگر : بچه، کودک، طفل، نوزاد، (امریکا - خودمانی) زن یا دختر جوان، تیکه، مه پاره، (در خطاب به همسر یا معشوقه) عزیزم، جون دلم، آدم زودباور، ساده دل، ببو، بی عرضه، بی تجربه (babe in the woods و babe in

babble

<hr> پرگو، یاوه سرا، فضول

babbler

<hr> معنی : پر حرف <hr> معانی دیگر : پرگویی، وراجی

معنی : پر حرف معانی دیگر : پرگویی، وراجی

واژه های حرف "b" - انگلیسی به انگلیسی