انگلیسی به انگلیسی

<hr> (مشروب الکلی) داکری (آمیزه ای از ((رام)) و شکر و آب لیمو)، مشروب مخلوط از شراب واب پرتقال و شکر

(مشروب الکلی) داکری (آمیزه ای از ((رام)) و شکر و آب لیمو)، مشروب مخلوط از شراب واب پرتقال و شکر

daiquiri

<hr> معنی : لبنیاتی، شیر بندی <hr> معانی دیگر : لبنیات، شیرفرورد، شیری، (اتاق یا ساختمانی که در آن شیر نگهداری می شود و پنیر و کره و غیره می سازند) کارخانه ی شیر پاستوریزه، کارخانه ی لبنیات سازی، رجوع شود به: dairy farm، مغازه ی لبنیات فروشی، دکان لبنیاتی، قسمتی از مزرعه که لبنیات تهیه میکند

معنی : لبنیاتی، شیر بندی معانی دیگر : لبنیات، شیرفرورد، شیری، (اتاق یا ساختمانی که در آن شیر نگهداری می شود و پنیر و کره و غیره می سازند) کارخانه ی شیر پاستوریزه، کارخانه ی لبنیات سازی، رجوع شود به: dairy farm، مغازه ی لبنیات فروشی، دکان لبنیاتی، قسمتی از مزرعه که لبنیات تهیه میکند

dairy

<hr> گاوهای شیرده، دام های شیری، احشام لبنیاتی

گاوهای شیرده، دام های شیری، احشام لبنیاتی

dairy cattle

dairy dishes

<hr> مزرعه ی گاوداری (به منظور تولید شیر)، گاوپرورگاه، مزرعه یا کارخانه لبنیات سازی جای عمل اوردن محصولات شیری درده یامزرعه، شیرخانه

مزرعه ی گاوداری (به منظور تولید شیر)، گاوپرورگاه، مزرعه یا کارخانه لبنیات سازی جای عمل اوردن محصولات شیری درده یامزرعه، شیرخانه

dairy farm

dairy farmer

dairy farming

dairy ice cream

dairy industry

dairy lunch

dairy produce

dairy product

dairy products

dairy restaurant

dairy stock

<hr> معنی : تولید و فروش لبنیات <hr> معانی دیگر : لبنیات سازی، تولید و فروش فراورده های شیری

معنی : تولید و فروش لبنیات معانی دیگر : لبنیات سازی، تولید و فروش فراورده های شیری

dairying

<hr> (قدیمی) کارگر لبنیاتی (زن)، (دختر) شیردوش

(قدیمی) کارگر لبنیاتی (زن)، (دختر) شیردوش

dairymaid

<hr> معنی : شیر فروش، لبنیات فروش <hr> معانی دیگر : کارگر لبنیات سازی

معنی : شیر فروش، لبنیات فروش معانی دیگر : کارگر لبنیات سازی

dairyman

<hr> معنی : سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته <hr> معانی دیگر : شاه نشین، سکویی که تخت پادشاه را بر آن می گذاشتند، صندلی صدر مجلس، جایگاه زعمای قوم، مسند، سایبان یا اسمانه بالای تخت پادشاه

معنی : سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته معانی دیگر : شاه نشین، سکویی که تخت پادشاه را بر آن می گذاشتند، صندلی صدر مجلس، جایگاه زعمای قوم، مسند، سایبان یا اسمانه بالای تخت پادشاه

dais

daiseki co ltd

daisied

<hr> معنی : گل افتاب گردان، گل مروارید <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی)، گل مینا (chrysanthemum leucanthemum از خانواده ی composite)، گل مروارید (oxeye daisy هم می گویند)، رجوع شود به: english daisy، (قدیمی - خودمانی) عالی، بسیار خوب، اسم خاص مونث

معنی : گل افتاب گردان، گل مروارید معانی دیگر : (گیاه شناسی)، گل مینا (chrysanthemum leucanthemum از خانواده ی composite)، گل مروارید (oxeye daisy هم می گویند)، رجوع شود به: english daisy، (قدیمی - خودمانی) عالی، بسیار خوب، اسم خاص مونث

daisy

<hr> حلقه (یا گردن بند) گل مینا

حلقه (یا گردن بند) گل مینا

daisy chain

<hr> اسبی که پایش راکم اززمین بلندمیکند

اسبی که پایش راکم اززمین بلندمیکند

daisy cutter

<hr> (ماشین تحریر برقی و واژه پردازها) چرخ دار

(ماشین تحریر برقی و واژه پردازها) چرخ دار

daisy wheel

daisy wheel printer

daisylike

daito trust construction co ltd

daiwa house industry co ltd

<hr> شهر داکار (پایتخت کشور سنگال)

شهر داکار (پایتخت کشور سنگال)

dakar

<hr> سرخپوست داکوتا (سرخپوستان داکوتا که به آنها sioux هم می گویند در ایالات مرکزی و شمالی امریکا زیست می کنند)، زبان داکوتایی (یکی از زبان های siouan)، وابسته به سرخپوستان داکوتا و زبان و فرهنگ آنان، وابسته به ایالات داکوتای جنوبی یا داکوتای شمالی و یا هر دوی آنها، (سابقا) سرزمین داکوتا (که امروزه چند بخش شده است: داکوتای شمالی و جنوبی و بخشی از وایومینگ و مونتانا)

سرخپوست داکوتا (سرخپوستان داکوتا که به آنها sioux هم می گویند در ایالات مرکزی و شمالی امریکا زیست می کنند)، زبان داکوتایی (یکی از زبان های siouan)، وابسته به سرخپوستان داکوتا و زبان و فرهنگ آنان، وابسته به ایالات داکوتای جنوبی یا داکوتای شمالی و یا هر دوی آنها، (سابقا) سرزمین داکوتا (که امروزه چند ب

dakota

dakotan

daks

<hr> دالای لاما (رهبر روحانی مردم تبت)، رئیس کشیشان بودایی تبت

دالای لاما (رهبر روحانی مردم تبت)، رئیس کشیشان بودایی تبت

dalai lama

<hr> دالاسی (پول کشور گامبیا) (رجوع شود به: جدول: money)

دالاسی (پول کشور گامبیا) (رجوع شود به: جدول: money)

dalasi

<hr> معنی : ماهور، ناودان، دره کوچک، خلیج و غیره <hr> معانی دیگر : دره، زاو، اسم خاص مذکر، حفره

معنی : ماهور، ناودان، دره کوچک، خلیج و غیره معانی دیگر : دره، زاو، اسم خاص مذکر، حفره

dale

dalek

<hr> معنی : دره نشین <hr> معانی دیگر : (شمال انگلیس) کسی که در دره ی کوچکی زندگی می کند، زاو نشین

معنی : دره نشین معانی دیگر : (شمال انگلیس) کسی که در دره ی کوچکی زندگی می کند، زاو نشین

واژه های حرف "d" - انگلیسی به انگلیسی