انگلیسی به انگلیسی

felt obliged to

felt out of it

felt out of place

felt pangs of conscience

felt pity

felt relieved

felt remorse

felt safe

felt sorry for

felt sorry for him

felt sorry for himself

felt superior

felt the pulse

felt tip

felt weak

felt well

<hr> معنی : نمد مالی <hr> معانی دیگر : نمدسازی، ماده ای که از آن نمد می سازند، پشم نمدی

معنی : نمد مالی معانی دیگر : نمدسازی، ماده ای که از آن نمد می سازند، پشم نمدی

felting

feltwork

<hr> معنی : فلک، فلوقه <hr> معانی دیگر : (در دریای مدیترانه) قایق کوچک (بادبانی یا پارویی)، فلوکا، فلک flok، نوعی قایق دو یاسه بادبانی مدیترانه

معنی : فلک، فلوقه معانی دیگر : (در دریای مدیترانه) قایق کوچک (بادبانی یا پارویی)، فلوکا، فلک flok، نوعی قایق دو یاسه بادبانی مدیترانه

felucca

felwort

fema

<hr> معنی : ماده، زن، مؤنث، جنس ماده، نسوان، مونی، جانور ماده، زنانه <hr> معانی دیگر : ماچه، لاس (در برابر: نر male)، وابسته به زنان، (در لوله کشی و نجاری و مکانیکی) مادگی (در برابر : نرگی یا زبانه)، فرورفتگی، درز، دختر، (گیاه شناسی) بی بساک، بی پرچم، مادینه، مادگانی، (بخش) میوه زا، رجوع شود به: feminine، مونک

معنی : ماده، زن، مؤنث، جنس ماده، نسوان، مونی، جانور ماده، زنانه معانی دیگر : ماچه، لاس (در برابر: نر male)، وابسته به زنان، (در لوله کشی و نجاری و مکانیکی) مادگی (در برابر : نرگی یا زبانه)، فرورفتگی، درز، دختر، (گیاه شناسی) بی بساک، بی پرچم، مادینه، مادگانی، (بخش) میوه زا، رجوع شود به: feminine، مون

female

female child

<hr> بسط ماده، اتصال ماده

female connector

female donkey

female fish

female genitals

female image

female intuition

female palm tree

female prisoner

female sex

female sexual organ

female sexual organs

female sparrow

female tramp

femaleist

femaleness

feme

feme covert

<hr> (حقوق) زن مجرد (بیوه یا خانه مانده یا مطلقه)، زن بی شوهر

(حقوق) زن مجرد (بیوه یا خانه مانده یا مطلقه)، زن بی شوهر

feme sole

femicide

feminazi

<hr> معنی : مونی، زنان، جنس زن، مربوط بهجنس زن، مادین <hr> معانی دیگر : (دستور زبان) مونث، مادینه، زنانه، زن منش، ظریف و لطیف، مادگانی، مادگانه، (مرد ـ تحقیرآمیز) زن صفت، ضعیف و ترسو، (موسیقی) دارای پایان ملایم، (شعر) قافیه ی غیرمشدد، جنس لطیف، (جمع) نسوان، مونک

معنی : مونی، زنان، جنس زن، مربوط بهجنس زن، مادین معانی دیگر : (دستور زبان) مونث، مادینه، زنانه، زن منش، ظریف و لطیف، مادگانی، مادگانه، (مرد ـ تحقیرآمیز) زن صفت، ضعیف و ترسو، (موسیقی) دارای پایان ملایم، (شعر) قافیه ی غیرمشدد، جنس لطیف، (جمع) نسوان، مونک

feminine

feminine charms

feminine flower

feminine gender

واژه های حرف "f" - انگلیسی به انگلیسی