انگلیسی به انگلیسی

issue a ticket

issue a warning

issue an arrest warrant

issue an order

issue directives

issue of blood

issue of bonds at discount

issue of bonds at premium

<hr> نکته موضوع بحککه در نتیجه انکار مطلبی پیدا میشود

نکته موضوع بحککه در نتیجه انکار مطلبی پیدا میشود

issue of fact

<hr> نکتع موضوع بحککه در تطبیق قانون پیدا میشود

نکتع موضوع بحککه در تطبیق قانون پیدا میشود

issue of law

issue of rights

issue of stock

issue of stocks at discount

issue of stocks at premium

issue orders

issued

issued a coin

issued a denial

issued a license

issued a permit

issued an order

issued capital

issued share capital

issued shares

issueless

issuer

issues

<hr> ist _ پسوند (اسم ساز):، کننده، - گر، - گرای [motorist یا moralist]، خبره در، - کار، کارشناس در [violinist یا miltonist]

ist _ پسوند (اسم ساز):، کننده، - گر، - گرای [motorist یا moralist]، خبره در، - کار، کارشناس در [violinist یا miltonist]

<hr> شهر استانبول، استامبول (در ترکیه - نام پیشین: قسطنطنیه constantinople - نام باستانی: بیزانس، بیزانتیوم byzantium)

شهر استانبول، استامبول (در ترکیه - نام پیشین: قسطنطنیه constantinople - نام باستانی: بیزانس، بیزانتیوم byzantium)

istanbul

isthmectomy

<hr> معنی : ساکن تنگه، برزخی، تنگهای، وابسته به تنگهپاناما، وابسته به باریکه، گردنهای <hr> معانی دیگر : تنگراهی، پل راهی، (i بزرگ) وابسته به برزخ پاناما، ساکن برزخ یا تنگراه

معنی : ساکن تنگه، برزخی، تنگهای، وابسته به تنگهپاناما، وابسته به باریکه، گردنهای معانی دیگر : تنگراهی، پل راهی، (i بزرگ) وابسته به برزخ پاناما، ساکن برزخ یا تنگراه

isthmian

<hr> معنی : باریکه، برزخ، تنگه خالی <hr> معانی دیگر : (جغرافی: باریکه زمینی که دو خشکی را به هم وصل می کند) برزخ، باریکه (میان دو دریا)، باریک زمین، (کالبدشناسی - جانورشناسی : باریکه ای از بافت که دو بخش بزرگتر اندام را به هم وصل می کند - مجرای باریک میان دو حفره ی بزرگتر) تنگه، تنگراه، پل راه، برز

معنی : باریکه، برزخ، تنگه خالی معانی دیگر : (جغرافی: باریکه زمینی که دو خشکی را به هم وصل می کند) برزخ، باریکه (میان دو دریا)، باریک زمین، (کالبدشناسی - جانورشناسی : باریکه ای از بافت که دو بخش بزرگتر اندام را به هم وصل می کند - مجرای باریک میان دو حفره ی بزرگتر) تنگه، تنگراه، پل راه، برز

isthmus

isthmus of suez

<hr> istic _ پسوند (صفت ساز): وابسته به عمل یا اندیشه یا ویژگی بخصوصی، وابسته به شخصی که با عمل یا ویژگی یا اندیشه ی بخصوصی سر و کار دارد [artistic یا -istical) [realistic هم می گویند)

istic _ پسوند (صفت ساز): وابسته به عمل یا اندیشه یا ویژگی بخصوصی، وابسته به شخصی که با عمل یا ویژگی یا اندیشه ی بخصوصی سر و کار دارد [artistic یا -istical) [realistic هم می گویند)

istic

<hr> ایستل (الیافی که از برخی گیاهان حاره ای امریکا به دست می آید و از آن طناب و سبد و غیره درست می کنند)

ایستل (الیافی که از برخی گیاهان حاره ای امریکا به دست می آید و از آن طناب و سبد و غیره درست می کنند)

istle

<hr> معنی : او، ان، آن، ان چیز، ان جانور <hr> معانی دیگر : (جانوران و چیزها) آن، آن (یا این) شخص، (اسم یا صفت + to be + it) در سخن از آب و هوا و فاصله و زمان به کار می رود:، به جای آنچه که برای شنونده یا خواننده مشهود است:، فاعل یا مفعول عبارت فعل داری که فاعل یا مفعول واقعی آن بعد می آید:، (of + صفت + to be + it):، (فاعل واژه های: seem یا appear یا happen یا look):، برای مهمتر کردن بخشی از جمله:، (عامیانه) مفعول بدون معنی برخی افعال:، مخفف:، ایتالیایی، ان کودک، او ضمیر سوم شخصمرد

معنی : او، ان، آن، ان چیز، ان جانور معانی دیگر : (جانوران و چیزها) آن، آن (یا این) شخص، (اسم یا صفت + to be + it) در سخن از آب و هوا و فاصله و زمان به کار می رود:، به جای آنچه که برای شنونده یا خواننده مشهود است:، فاعل یا مفعول عبارت فعل داری که فاعل یا مفعول واقعی آن بعد می آید:، (of + صفت + to be 

واژه های حرف "i" - انگلیسی به انگلیسی