انگلیسی به انگلیسی

lactogen

<hr> (دارو یا ماده ای که موجب ترشح شیر می شود) شیرزا، شیرانگیز، موجب ترشح شیر، موجد شیر

(دارو یا ماده ای که موجب ترشح شیر می شود) شیرزا، شیرانگیز، موجب ترشح شیر، موجد شیر

lactogenic

lactogenic hormone

lactoglobulin

<hr> (دستگاه سنجش چگالی و میزان چربی و غیره ی شیر) شیرسنج، لاکتومتر

(دستگاه سنجش چگالی و میزان چربی و غیره ی شیر) شیرسنج، لاکتومتر

lactometer

<hr> (شیمی) لاکتون (استرهای آلی و حلقوی که از حذف یک ملکول آب از oh و cooh موجود در اسید هیدروکسی به دست می آیند)

(شیمی) لاکتون (استرهای آلی و حلقوی که از حذف یک ملکول آب از oh و cooh موجود در اسید هیدروکسی به دست می آیند)

lactone

<hr> (شیمی - زیست شناسی) لاکتوپروتئین (انواع پروتئین های یافت شده در شیر)

(شیمی - زیست شناسی) لاکتوپروتئین (انواع پروتئین های یافت شده در شیر)

lactoprotein

<hr> شیرازما اسباب ازمایش پاکى یا چربى شیر

شیرازما اسباب ازمایش پاکى یا چربى شیر

lactoscope

<hr> معنی : قند شیر <hr> معانی دیگر : (شیمی) لاکتوز، شیر قند، قند شیر بفرمول o11 h22 c12 که مصرف طبی دارد

معنی : قند شیر معانی دیگر : (شیمی) لاکتوز، شیر قند، قند شیر بفرمول o11 h22 c12 که مصرف طبی دارد

lactose

lactose intolerance

<hr> وجود ماده قندى شیر درپیشاب، پیشاب لاکتوزدار

وجود ماده قندى شیر درپیشاب، پیشاب لاکتوزدار

lactosuria

<hr> معنی : گودی، فاصله، حفره، جای خالی، نقطه ابهام <hr> معانی دیگر : (به ویژه در متن نسخه ی خطی یا نوشتار و غیره) افتادگی، حذف شدگی، از قلم افتادگی، ستردگی، زدش، محفظه

معنی : گودی، فاصله، حفره، جای خالی، نقطه ابهام معانی دیگر : (به ویژه در متن نسخه ی خطی یا نوشتار و غیره) افتادگی، حذف شدگی، از قلم افتادگی، ستردگی، زدش، محفظه

lacuna

<hr> lacunary وابسته به حفره یاجای خالی

lacunary وابسته به حفره یاجای خالی

lacunal

<hr> وابسته به از قلم افتادگی یا محو شدگی متن، زدشی، ستردشی، مغاکچه ای، حفرکی، (معماری: سقفی که از بخش های فرو رفته درست شده است) حفره دار، مشبک، گودالچه دار، lacunary وابسته به حفره یاجای خالی

وابسته به از قلم افتادگی یا محو شدگی متن، زدشی، ستردشی، مغاکچه ای، حفرکی، (معماری: سقفی که از بخش های فرو رفته درست شده است) حفره دار، مشبک، گودالچه دار، lacunary وابسته به حفره یاجای خالی

lacunar

<hr> lacunate وابسته به حفره یاجای خالی

lacunate وابسته به حفره یاجای خالی

lacunary

lacune

<hr> (متن) پر از قلم خوردگی، پر از افتادگی، پر حفرک

(متن) پر از قلم خوردگی، پر از افتادگی، پر حفرک

lacunose

lacunule

<hr> معنی : زیست کننده در دریاچه، دریاچهای، استخری <hr> معانی دیگر : وابسته به دریاچه

معنی : زیست کننده در دریاچه، دریاچهای، استخری معانی دیگر : وابسته به دریاچه

lacustrine

<hr> معنی : بند دار، قیطانی، شبکهای، تور مانند <hr> معانی دیگر : وابسته به تور زینتی یا یراق

معنی : بند دار، قیطانی، شبکهای، تور مانند معانی دیگر : وابسته به تور زینتی یا یراق

lacy

<hr> معنی : غلام، پسر بچه، جوانک <hr> معانی دیگر : پسر، نوجوان، ریکا، کلوک، لند

معنی : غلام، پسر بچه، جوانک معانی دیگر : پسر، نوجوان، ریکا، کلوک، لند

lad mag

ladakh

ladakhi

<hr> معنی : نردبان، پلکان، نردبان بکار بردن، نردبان ساختن <hr> معانی دیگر : (مجازی) وسیله ی ترقی، مراحل پله مانند، زینه های فرازین، (انگلیس) دررفتگی (جوراب زنانه)، رجوع شود به: hook and ladder، نردبان، وسیله پیشرفت یارسیدن به مقصود

معنی : نردبان، پلکان، نردبان بکار بردن، نردبان ساختن معانی دیگر : (مجازی) وسیله ی ترقی، مراحل پله مانند، زینه های فرازین، (انگلیس) دررفتگی (جوراب زنانه)، رجوع شود به: hook and ladder، نردبان، وسیله پیشرفت یارسیدن به مقصود

ladder

ladder in a stocking

ladder truck

ladderproof

<hr> معنی : پسر بچه، پسرک <hr> معانی دیگر : (اسکاتلند) پسر بچه، ریکاجان، معشوق

معنی : پسر بچه، پسرک معانی دیگر : (اسکاتلند) پسر بچه، ریکاجان، معشوق

laddie

laddish

laddy

<hr> معنی : بار کردن، با ملاقه خالی کردن، بارگیری کردن <hr> معانی دیگر : خالی کردن

معنی : بار کردن، با ملاقه خالی کردن، بارگیری کردن معانی دیگر : خالی کردن

lade

<hr> معنی : پر، سنگین، مملو، سنگین بار، بارگیری شده <hr> معانی دیگر : گران بار، زیر بار (چیزی)، بار شده، (نادر) رجوع شود به: lade، پر por

معنی : پر، سنگین، مملو، سنگین بار، بارگیری شده معانی دیگر : گران بار، زیر بار (چیزی)، بار شده، (نادر) رجوع شود به: lade، پر por

laden

ladies and gentlemen

ladies home journal

ladies man

ladies room

<hr> man s'lady مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد (nam s"ydal) مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد

man s'lady مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد (nam s"ydal) مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد

ladies' man

ladies' room

ladies' wear

<hr> معنی : بار کشتی، محموله، بارگیری، عمل بار کردن <hr> معانی دیگر : بار، کالای بار شده

معنی : بار کشتی، محموله، بارگیری، عمل بار کردن معانی دیگر : بار، کالای بار شده

lading

<hr> (گیاه شناسی) شبدر سفید (که به عنوان علوفه کاربرد دارد)، رجوع شود به: judezmo، آدم چند نژادی

(گیاه شناسی) شبدر سفید (که به عنوان علوفه کاربرد دارد)، رجوع شود به: judezmo، آدم چند نژادی

ladino

<hr> معنی : ملاقه، چمچه، باملاقه کشیدن، باملاقه برداشتن <hr> معانی دیگر : با چمچه خالی کردن یا درآوردن، (عامیانه - با: out) حاتم بخشی کردن، تعارف یا تعریف دروغی کردن، گمار، آبگردان، (فلزگدازی) دیگ گدازه، پاتیل بار، بارریز، با پاتیل بردن

معنی : ملاقه، چمچه، باملاقه کشیدن، باملاقه برداشتن معانی دیگر : با چمچه خالی کردن یا درآوردن، (عامیانه - با: out) حاتم بخشی کردن، تعارف یا تعریف دروغی کردن، گمار، آبگردان، (فلزگدازی) دیگ گدازه، پاتیل بار، بارریز، با پاتیل بردن

ladle

ladleful

ladler

<hr> معنی : خانم، بانو، مادام، زوجه، رئیسه خانه <hr> معانی دیگر : (در مخاطب قرار دادن و ادای احترام) بانو، خاتون، زن بلندجاه، خانم اشرافی، علیامخدره، (انگلیس) عنوان بارونس و کنتس و غیره (پیش از نام اول می آید)، لیدی، زنانه، ویژه ی خانم ها، کدبانو، خانه دار (بیشتر به این صورت: خانم خانه the lady of the house)، (انگلیس) همسر لرد، (عامیانه) معشوقه، دوست دختر، (l بزرگ - معمولا با our) حضرت مریم

معنی : خانم، بانو، مادام، زوجه، رئیسه خانه معانی دیگر : (در مخاطب قرار دادن و ادای احترام) بانو، خاتون، زن بلندجاه، خانم اشرافی، علیامخدره، (انگلیس) عنوان بارونس و کنتس و غیره (پیش از نام اول می آید)، لیدی، زنانه، ویژه ی خانم ها، کدبانو، خانه دار (بیشتر به این صورت: خانم خانه the lady of the house)،

lady

<hr> معنی : پینه دوز <hr> معانی دیگر : bird lady ج، سوسک خانواده coccinellidae، ladybug ج، پینه دوز

معنی : پینه دوز معانی دیگر : bird lady ج، سوسک خانواده coccinellidae، ladybug ج، پینه دوز

واژه های حرف "l" - انگلیسی به انگلیسی