انگلیسی به انگلیسی

<hr> با ادب، خوش رفتار، مودب

با ادب، خوش رفتار، مودب

well mannered

<hr> دارای حسن نیت، نیکخواه، خیرخواه، خوش نیت، ناشی از قصد خوب

دارای حسن نیت، نیکخواه، خیرخواه، خوش نیت، ناشی از قصد خوب

well meaning

well meant

well measured

well met

well natured

<hr> تقریبا، در حدود، قریبا

تقریبا، در حدود، قریبا

well nigh

well nurtured

<hr> پولدار، دارا، متمکن، کامیاب، ثروتمند، خوب، مفید، جذاب، جالب، دارای زندگی اسوده

پولدار، دارا، متمکن، کامیاب، ثروتمند، خوب، مفید، جذاب، جالب، دارای زندگی اسوده

well off

well oiled

<hr> منظم، مرتب، نیک سامان، بنحو اکمل انجام یافته، مرتب و منظم

منظم، مرتب، نیک سامان، بنحو اکمل انجام یافته، مرتب و منظم

well ordered

well paid

well phrased

well posted

<hr> (علیرغم قدمت یا سالخوردگی) خوب حفظ شده، خوب باقی مانده

(علیرغم قدمت یا سالخوردگی) خوب حفظ شده، خوب باقی مانده

well preserved

well primed

well proportioned

<hr> اهل کتاب، کتاب خوان، کتاب شناسی، اهل مطالعه و تحقیق غالبا با in با اطلاع

اهل کتاب، کتاب خوان، کتاب شناسی، اهل مطالعه و تحقیق غالبا با in با اطلاع

well read

well rested

<hr> جامع، چند جانبه، دارای مهارت های متعدد، چند هنره، همه مرده حلاج

جامع، چند جانبه، دارای مهارت های متعدد، چند هنره، همه مرده حلاج

well rounded

well rounded education

well said

well shaped

<hr> (حرف) بموقع، بجا، خوش صحبت، دارای تلفظ خوب، خوش کلام

(حرف) بموقع، بجا، خوش صحبت، دارای تلفظ خوب، خوش کلام

well spoken

well supported

<hr> نیکنام، مشهور، معتبر، به نیکنامی یادشده

نیکنام، مشهور، معتبر، به نیکنامی یادشده

well thought of

well thought out

well thumbed

<hr> بموقع، در وقت مناسب، بهنگام، بجا، بمورد

بموقع، در وقت مناسب، بهنگام، بجا، بمورد

well timed

well to do

well traveled

well tried

well versed

well versed in

<hr> دعاگو، خیرخواه، خواهان موفقیت کسی، wishing well ادم نیکخواه

دعاگو، خیرخواه، خواهان موفقیت کسی، wishing well ادم نیکخواه

well wisher

<hr> کهنه، کار کرده، مستعمل، زیاد کار کرده، مبتذل، پیش پا افتاده، معمولی

کهنه، کار کرده، مستعمل، زیاد کار کرده، مبتذل، پیش پا افتاده، معمولی

well worn

<hr> معنی : نجیب زاده، اصیل، نیکزاده، دارای خصوصیات نجابت <hr> معانی دیگر : نیکزاده، اصیل، نجیب زاده، دارای خصوصیات نجابت، نیک نژاد، با اصل و نسب، خانواده دار، اصیل، بهزاد، نجیب زاده

معنی : نجیب زاده، اصیل، نیکزاده، دارای خصوصیات نجابت معانی دیگر : نیکزاده، اصیل، نجیب زاده، دارای خصوصیات نجابت، نیک نژاد، با اصل و نسب، خانواده دار، اصیل، بهزاد، نجیب زاده

wellborn

wellbutrin

wellerism

<hr> ارسن ولز (هنرپیشه ی امریکایی)

ارسن ولز (هنرپیشه ی امریکایی)

welles

wellesley

<hr> معنی : منبع، سر چشمه، چشمه، سر دیوار، سرچاه نفت <hr> معانی دیگر : چشمه، سرچشمه، منبع، سرچاه نفت، سر دیوار

معنی : منبع، سر چشمه، چشمه، سر دیوار، سرچاه نفت معانی دیگر : چشمه، سرچشمه، منبع، سرچاه نفت، سر دیوار

wellhead

<hr> (انگلیس - عامیانه) چکمه (welly هم می نویسند)

(انگلیس - عامیانه) چکمه (welly هم می نویسند)

wellie

welling forth

<hr> ولینگتن (سردار و دولتمرد انگلیسی)، شهر ولینگتن (پایتخت زلاند نو)، چکمه ی بلند، چکمه ی ولینگتن، چکمه دهان گشاد، نوعی بازی گنجفه

ولینگتن (سردار و دولتمرد انگلیسی)، شهر ولینگتن (پایتخت زلاند نو)، چکمه ی بلند، چکمه ی ولینگتن، چکمه دهان گشاد، نوعی بازی گنجفه

wellington

wellingtons

<hr> معنی : حسن، نیکی <hr> معانی دیگر : تندرستی، سلامتی، خوبی

معنی : حسن، نیکی معانی دیگر : تندرستی، سلامتی، خوبی

wellness

<hr> اچ جی ولز (نویسنده ی انگلیسی)

اچ جی ولز (نویسنده ی انگلیسی)

واژه های حرف "w" - انگلیسی به انگلیسی