فرهنگ فارسی

ارای

<hr> مترادف ارایش : ( آرایش ) بزک، توالت، حلیه، زیب، زینت، زیور، آذین، تزیین، پیرایه، چهره آرایی، گریم <hr> متضاد ارایش : ( آرایش ) پیرایش

مترادف ارایش : ( آرایش ) بزک، توالت، حلیه، زیب، زینت، زیور، آذین، تزیین، پیرایه، چهره آرایی، گریم متضاد ارایش : ( آرایش ) پیرایش

ارایش

ارایش جهان

ارایش خورشید

ارایش کار

ارایش کردن

<hr> مترادف ارایشگاه : ( آرایشگاه ) پیرایشگاه، حلاق، سلمانی

مترادف ارایشگاه : ( آرایشگاه ) پیرایشگاه، حلاق، سلمانی

ارایشگاه

<hr> مترادف ارایشگر : ( آرایشگر ) آراینده، چهره آرا، مشاطه، پیرایشگر، حلاق، سرتراش، سلمانی

مترادف ارایشگر : ( آرایشگر ) آراینده، چهره آرا، مشاطه، پیرایشگر، حلاق، سرتراش، سلمانی

ارایشگر

اراینده

ارایک

اراییدن

ارب

<hr> مترادف ارباب : آقا، خواجه، سرور، صاحب، کارفرما، مخدوم، مولا، فئودال، مالک، ملاک <hr> متضاد ارباب : نوکر <hr> برابر پارسی : سرور، سالار، فرمند

مترادف ارباب : آقا، خواجه، سرور، صاحب، کارفرما، مخدوم، مولا، فئودال، مالک، ملاک متضاد ارباب : نوکر برابر پارسی : سرور، سالار، فرمند

ارباب

ارباب منش

ارباب منشی

اربابی

ارباح

ارباس

ارباع

اربطه

اربع

اربع الف

اربع عشره

اربع مقالات

اربعمائه الفا

<hr> برابر پارسی : چهارگانه

اربعه

اربعه الاف

اربعه عشر الفا

اربعه و عشرون

اربعه ٔ متناسبه

اربعون

<hr> برابر پارسی : چله

اربعین

اربق

اربقائی

اربل

اربل رود

اربلی

اربن

اربه

اربو

اربودار

اربوقا پهلوان

اربون

اربک

اربی

اربیان

اربیون

ارت

واژه های حرف "ا" - فرهنگ فارسی