فرهنگ فارسی

تابع کوهانی

تابع کوژ

تابع کوژناوردا

تابع یک طرفه

تابعدار

تابعه

تابعِ «وَ»

تابعِ «یا»

تابعِ نمایی

تابعک

تابعک جمعی

تابعک هنج گیر

تابعگون

تابعگون جمعی

تابعی

<hr> مترادف تابعیت : تبعه، قومیت، ملیت، اطاعت، انقیاد، فرمان برداری، پیروی، تبعیت <hr> متضاد تابعیت : سرکشی، نافرمانی <hr> برابر پارسی : شهروندی، بوم پذیر

مترادف تابعیت : تبعه، قومیت، ملیت، اطاعت، انقیاد، فرمان برداری، پیروی، تبعیت متضاد تابعیت : سرکشی، نافرمانی برابر پارسی : شهروندی، بوم پذیر

تابعیت

<hr> برابر پارسی : سرسپردگان

برابر پارسی : سرسپردگان

تابعین

تابل

<hr> مترادف تابلو : بوم، پرده، تصویر، منظره، تخته سیاه، انگشت نما <hr> برابر پارسی : نگاره

مترادف تابلو : بوم، پرده، تصویر، منظره، تخته سیاه، انگشت نما برابر پارسی : نگاره

تابلو

تابلو سازی

<hr> مترادف تابلو نویسی : خطاطی، تابلوسازی، نقاشی، صورتگری

مترادف تابلو نویسی : خطاطی، تابلوسازی، نقاشی، صورتگری

تابلو نویسی

<hr> مترادف تابلونویس : خطاط، تابلوساز

مترادف تابلونویس : خطاط، تابلوساز

تابلونویس

تابلوِ اطلاعات پرواز

تابلوِ زنده

تابلوِ سوت

تابلوِ هشدار

تابلوِ پیش آگاهی

تابلوی اطلاعات مسیر پویا

تابلوی پیام متغیر

تابن

<hr> مترادف تابناک : تابان، درخشان، درخشنده، رخشان، روشن، مشعشع، منیر، نورانی <hr> متضاد تابناک : تاریک

مترادف تابناک : تابان، درخشان، درخشنده، رخشان، روشن، مشعشع، منیر، نورانی متضاد تابناک : تاریک

تابناک

تابناکی

<hr> مترادف تابنده : تابان، درخشان، درخشنده، رخشان، مشعشع، حرارت زا، گرمابخش، ریسنده، نختاب، نخ ریس

مترادف تابنده : تابان، درخشان، درخشنده، رخشان، مشعشع، حرارت زا، گرمابخش، ریسنده، نختاب، نخ ریس

تابنده

<hr> مترادف تابندگی : تابش، تشعشع، تلاء لو، درخشش، درخشندگی، شعشعه، فروغ، نورافشانی، برق، جلا <hr> متضاد تابندگی : تیرگی

مترادف تابندگی : تابش، تشعشع، تلاء لو، درخشش، درخشندگی، شعشعه، فروغ، نورافشانی، برق، جلا متضاد تابندگی : تیرگی

تابندگی

<hr> مترادف تابه : ساج، تاوه، ماهی تابه

مترادف تابه : ساج، تاوه، ماهی تابه

تابه

تابه بریان

تابه سنج

تابه سنجی

تابه ماهی

تابه ٔ زر

تابه ٔ نقل

<hr> مترادف تابو : لفظ حرام، مقدس

مترادف تابو : لفظ حرام، مقدس

تابو

<hr> مترادف تابوت : عماری، رونده، جنازه <hr> برابر پارسی : مرده کش، گاهوک

مترادف تابوت : عماری، رونده، جنازه برابر پارسی : مرده کش، گاهوک

واژه های حرف "ت" - فرهنگ فارسی