تدلیل

تدلیه

تدمر

تدمری

تدمری زاده

<hr> مترادف تدمیر : تباه سازی، نابودسازی، هلاکت، تباه کردن، نابود ساختن، نیست کردن، هلاک کردن

مترادف تدمیر : تباه سازی، نابودسازی، هلاکت، تباه کردن، نابود ساختن، نیست کردن، هلاک کردن

تدمیر

تدمیری

تدمیم

تدمین

تدن

تدنی

تدنیس

تده

تدهدی

تدهن

تدهی

<hr> مترادف تدهین : چرب کردن، روغن مالی، روغن مالیدن، روغن مالی کردن

مترادف تدهین : چرب کردن، روغن مالی، روغن مالیدن، روغن مالی کردن

تدهین

تدو

تدوار

تدوم

تدون

تدوید

<hr> مترادف تدویر : گرد کردن، مدور ساختن، دور دادن

مترادف تدویر : گرد کردن، مدور ساختن، دور دادن

تدویر

تدویر خوردن

<hr> مترادف تدوین : تالیف، تهیه، گردآوری، مدون سازی، تالیف کردن، جمع کردن، گردآوری کردن، مدون ساختن <hr> برابر پارسی : گردآوری، فراهم آوری، فراهم کردن، نگارش

مترادف تدوین : تالیف، تهیه، گردآوری، مدون سازی، تالیف کردن، جمع کردن، گردآوری کردن، مدون ساختن برابر پارسی : گردآوری، فراهم آوری، فراهم کردن، نگارش

تدوین

تدوین تداومی

تدوین جایگزینی گفتار

تدوین موازی

تدوینگر

تدوینگر جایگزینی گفتار

تدوینگر جلوه های صوتی

تدوینگر صدا

تدوینگر موسیقی

تدوینگر گفت وگو

تدویه

تدک

تدکدک

تدی

تدیانی

<hr> مترادف تدین : پارسایی، تقدس، تقوا، تورع، خداترسی، دیانت، دین باوری، دینداری، دین ورزی، دیندار بودن، متدین بودن <hr> متضاد تدین : ناپارسایی

مترادف تدین : پارسایی، تقدس، تقوا، تورع، خداترسی، دیانت، دین باوری، دینداری، دین ورزی، دیندار بودن، متدین بودن متضاد تدین : ناپارسایی

تدین

تدیه

تدیید

تدییم

تذاکر

<hr> مترادف تذبذب : تردد، تردید، حیرت، دودلی، شک، دودل شدن، مردد شدن

مترادف تذبذب : تردد، تردید، حیرت، دودلی، شک، دودل شدن، مردد شدن

واژه های حرف "ت" - فرهنگ فارسی