صفحه اصلی
فرهنگ فارسی
واژه های حرف "ت" - فرهنگ فارسی
توان تفکیک
توان تفکیک افقی
توان تفکیک عمودی
توان خروجی
توان خروجی لحظه ای
توان خط انتقال
توان داشتن
توان رزمی
توان رفاه گستری
توان فرسا
توان فضایی
توان فعال
توان لحظه ای
توان هوانگ
توان پاشش
توان پروانه
توان چرخانش
توان کف زایی
توان کن
توان یابی
توانا
توانا شدن
توانا کردن
توانا کن
توانایی
توانایی اُزون کاهی
توانست
توانستن
توانش
توانش ارتباطی
توانش خنثی سازی اسید
توانش دستوری
توانش زبانی
توانش کاربردشناختی
توانمندسازی زنان
توانمندی انهدام چندگانه
توانمندی رویارویی با پیشامدها
توانمندی فنّاورانه
توانمندی ها
توانمندی های خودی
توانمندی های دشمن
توانمندی های هسته ای
توانمندی های پشتیبانی
تواننده
توانه
توانچه
توانگر
توانگر جاه
بیشتر