جست و خیز

جست وجو

جست وجو و نجات

جست وجوگر 1

جست وجوگر 2

جست وجوگر حرارتی

جست وجوگر فروسرخ

جست وجوگر لیزری

جست وجوگر موشک

جست ورز

جست ورزی

<hr> مترادف جستار : بحث، تفحص، جست وجو، مبحث

مترادف جستار : بحث، تفحص، جست وجو، مبحث

جستار

جستان

جستانه

جستانک

<hr> مترادف جستجو : استفسار، بررسی، پژوهش، تجسس، تفتیش، تفحص، جستار، سراغ، طلب، کاوش، کنجکاوی، کندوکاو، وارسی

مترادف جستجو : استفسار، بررسی، پژوهش، تجسس، تفتیش، تفحص، جستار، سراغ، طلب، کاوش، کنجکاوی، کندوکاو، وارسی

جستجو

<hr> مترادف جستجو کردن : تجسس، تفحص، جستن، طلب کردن

مترادف جستجو کردن : تجسس، تفحص، جستن، طلب کردن

جستجو کردن

جستجوی

جستجوی کردن

<hr> مترادف جستن : پژوهیدن، تجسس کردن، تفتیش کردن، تفحص کردن، جست وجوکردن، طلب کردن

مترادف جستن : پژوهیدن، تجسس کردن، تفتیش کردن، تفحص کردن، جست وجوکردن، طلب کردن

جستن

جستن اندامها

جستن اهوان

جستن باد

جستن خون

جستن دل

جستن رگ

جستن عضو

جستن چشم

جسته

جسته جسته

جسته دوزی

جسته رگ

جسته کلاغ

<hr> مترادف جسد : تن، جنازه، کالبد، لاش، لاشه، میت، نعش <hr> برابر پارسی : پیکر، لاشه، مردار

مترادف جسد : تن، جنازه، کالبد، لاش، لاشه، میت، نعش برابر پارسی : پیکر، لاشه، مردار

جسد

جسدهای هفتگانه

جسدین

<hr> مترادف جسر : پل، خدک

جسر

جسر جواد

جسر حسین

جسر خلطاس

جسر میر

جسرب

جسری

جسع

<hr> مترادف جسم : بدن، پیکر، تنه، تن، کالبد، جرم <hr> برابر پارسی : تن، کرپ

مترادف جسم : بدن، پیکر، تنه، تن، کالبد، جرم برابر پارسی : تن، کرپ

واژه های حرف "ج" - فرهنگ فارسی