حام

حاما

حاما اقطی

حاما سوقی

حاما لاون

حاماسیس

حامامینس

حامت

<hr> مترادف حامد : ثناخوان، ثناگو، ستایشگر، ستاینده، مداح، مدیحه سرا ، سپاسگزار <hr> متضاد حامد : هجاگو، ناسپاس

مترادف حامد : ثناخوان، ثناگو، ستایشگر، ستاینده، مداح، مدیحه سرا ، سپاسگزار متضاد حامد : هجاگو، ناسپاس

حامد

حامد الاغر

حامد جبروتی

حامد حسین

حامد صائدی

حامد علی میرزا

حامد عمادی

حامد لواف

حامد کرمانی

حامدافندی

حامدبیک طیفور

حامدی

حامدی قمی

حامر

<hr> مترادف حامض : ترش، ترش مزه ، شور، تلخ، گس <hr> متضاد حامض : شیرین

مترادف حامض : ترش، ترش مزه ، شور، تلخ، گس متضاد حامض : شیرین

حامض

حامضه

<hr> مترادف حامل : آورنده ، برنده، حمل کننده ، باردار، آبستن ، بردار، دربردارنده، حاوی، پنج خط افقی موازی در نت نویسی <hr> متضاد حامل : فرستنده، گیرنده، نازا، سترون، عقیم <hr> برابر پارسی : بُردار، بارآور، بردار

مترادف حامل : آورنده ، برنده، حمل کننده ، باردار، آبستن ، بردار، دربردارنده، حاوی، پنج خط افقی موازی در نت نویسی متضاد حامل : فرستنده، گیرنده، نازا، سترون، عقیم برابر پارسی : بُردار، بارآور، بردار

حامل

حامل 1

حامل 2

حامل اقلیتی

حامل البرعوم

حامل البول

حامل السبع

حامل العناق

حامل اکثریتی

حامل حلقه ای رقمی فراگیر

حامل خط

حامل دِنا

حامل راس الغول

حامل سکان

حامل صوت

حامل عمومی

حامل مزمن

حامل موقت

حامل موقوف

حامل وحی

حاملات

<hr> مترادف حامله : آبستن، باردار، حامل، حبل <hr> متضاد حامله : عقیم، نازا، سترون <hr> برابر پارسی : آبستن، باردار

مترادف حامله : آبستن، باردار، حامل، حبل متضاد حامله : عقیم، نازا، سترون برابر پارسی : آبستن، باردار

حامله

<hr> مترادف حامله شدن : باردارشدن، آبستن شدن <hr> متضاد حامله شدن : عقیم شدن، نازا شدن

مترادف حامله شدن : باردارشدن، آبستن شدن متضاد حامله شدن : عقیم شدن، نازا شدن

حامله شدن

حامله گردیدن

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "ح" - فرهنگ فارسی