خبیز

خبیزه

خبیس

خبیسه

خبیص

خبیص البیض

خبیصه

خبیصی

خبینه

خبینه پایین

خت

خت و خلوت

خت کندی

ختا

ختار

<hr> مترادف ختام : آخر، آخرکار، انتها، انجام، پایان، ختم، نهایت <hr> متضاد ختام : آغاز، ابتدا

مترادف ختام : آخر، آخرکار، انتها، انجام، پایان، ختم، نهایت متضاد ختام : آغاز، ابتدا

ختام

ختامه

ختان

ختانه

ختاه نامه

ختای

ختایی

ختت

ختر

ختل

<hr> مترادف ختلان : خدعه کردن، فریب دادن، گول زدن، نیرنگ زدن

مترادف ختلان : خدعه کردن، فریب دادن، گول زدن، نیرنگ زدن

ختلان

ختلان شاه

ختلانی

ختلمه

ختلی

ختلی خرام

<hr> مترادف ختم : اختتام، انتها، پایان، تکمیل، تمام، فرجام ، مختوم، ترحیم، مراسم یابود، مراسم سوگواری، مهر کردن، مهر نهادن <hr> متضاد ختم : بدو <hr> برابر پارسی : سرانجام، فرجام، سوگواری

مترادف ختم : اختتام، انتها، پایان، تکمیل، تمام، فرجام ، مختوم، ترحیم، مراسم یابود، مراسم سوگواری، مهر کردن، مهر نهادن متضاد ختم : بدو برابر پارسی : سرانجام، فرجام، سوگواری

ختم

ختم السنه

ختم الغرائب

ختم الملک

ختم بولاق شور

ختم دعا کردن

<hr> برابر پارسی : انجام شدن، پایان یافتن

برابر پارسی : انجام شدن، پایان یافتن

ختم شدن

ختم قران کردن

<hr> مترادف ختم کردن : به پایان رساندن، تمام کردن، به آخر رساندن، تلاوت کردن کل قرآن <hr> برابر پارسی : پایان دادن

مترادف ختم کردن : به پایان رساندن، تمام کردن، به آخر رساندن، تلاوت کردن کل قرآن برابر پارسی : پایان دادن

ختم کردن

ختم گذاشتن

<hr> مترادف ختم گرفتن : مجلس ترحیم برپا کردن، مجلس تعزیت برپا کردن، جلسه ترحیم گرفتن، ختم گذاشتن

مترادف ختم گرفتن : مجلس ترحیم برپا کردن، مجلس تعزیت برپا کردن، جلسه ترحیم گرفتن، ختم گذاشتن

واژه های حرف "خ" - فرهنگ فارسی