صفحه اصلی
فرهنگ فارسی
واژه های حرف "خ" - فرهنگ فارسی
خردسالی
خردسنج
خردشونده
خردشوندگی
خردقاره
خردقاره ای
خردل
خردل ابیض
خردل بری
خردل خوری
خردل زده
خردل سفید
خردل سپید
خردل سیاه
خردل شهری
خردل صحرائی
خردل فارسی
خردله
خردلی
خردم
خردما
خردمرد
خردمرد شدن
خردمرد کردن
خردمند
خردمند خوی
خردمند زاده
خردمند شدن
خردمند طبع
خردمند گشتن
خردمند یافتن
خردمندان
خردمندانه
خردمندی
خردمندی نمودن
خردنامه
خردنگاری
خردنگرش
خرده
خرده اجر
خرده ادیم
خرده استخوان
خرده الماس
خرده انگشت
خرده اهن
خرده اوستا
خرده باج
خرده برده
بیشتر