فرهنگ فارسی

دهریه

دهسال

دهستان

دهستانی

<hr> مترادف دهش : احسان، انعام، بخشش، بخشندگی، بذل، داد، عطا، موهبت، هبه

مترادف دهش : احسان، انعام، بخشش، بخشندگی، بذل، داد، عطا، موهبت، هبه

دهش

<hr> مترادف دهشت : بیم، پروا، ترس، خوف، وحشت، هراس، هول، اضطراب، قلق، تعجب، حیرت، سرگشتگی، شگفتی

مترادف دهشت : بیم، پروا، ترس، خوف، وحشت، هراس، هول، اضطراب، قلق، تعجب، حیرت، سرگشتگی، شگفتی

دهشت

دهشت انداز

دهشت انگیز

<hr> مترادف دهشتناک : ترسناک، خوفناک، سهمناک، مهیب، وحشت انگیز، وحشتناک، هراس انگیز، هولناک

مترادف دهشتناک : ترسناک، خوفناک، سهمناک، مهیب، وحشت انگیز، وحشتناک، هراس انگیز، هولناک

دهشتناک

دهشور

دهق

<hr> مترادف دهقان : برزگر، حارث، دهگان، روستایی، زارع، زراعت پیشه، فلاح، کشاورز، کشتکار، کشتگر، ناطور، ایرانی، مورخ <hr> متضاد دهقان : ارباب، مالک <hr> برابر پارسی : دهگان، کشاورز

مترادف دهقان : برزگر، حارث، دهگان، روستایی، زارع، زراعت پیشه، فلاح، کشاورز، کشتکار، کشتگر، ناطور، ایرانی، مورخ متضاد دهقان : ارباب، مالک برابر پارسی : دهگان، کشاورز

دهقان

دهقان زاشت

دهقان نورد

دهقانی

دهقنت

<hr> مترادف دهل : دبداب، دف، طبل، کوس، نقاره

مترادف دهل : دبداب، دف، طبل، کوس، نقاره

دهل

دهل باز

دهل دریدن

دهل دریده

دهل زدن

دهل زن

دهل نواختن

دهل نواز

دهلب

دهله

دهلوی

دهلی

دهلی نو

<hr> مترادف دهلیز : تونل، دالان، راهرو، نقب، هشتی

مترادف دهلیز : تونل، دالان، راهرو، نقب، هشتی

واژه های حرف "د" - فرهنگ فارسی