زهکشی زیرسطح

زهکشی سطح سواره رو

زهکشی کور

زهگیر

زهگیر ساز

زهگیرزهگیر کردن

<hr> مترادف زهی : آفرین، احسنت، اینت

مترادف زهی : آفرین، احسنت، اینت

زهی

زهی الدنیا

زهید

زهیدن

زهیر

زو

زو باشی

زو باغ

زو بالا

زو بر

زو بضا

زو بیوه

زو شانیدن

زو مراقه

زو وریکین

زو پائین

زو پشیمان

زو کشیدن

زوئید رزه

زواج

زواجر الطیر

زواده

<hr> برابر پارسی : دیدارگر، پابوسگر، مرده بوس

برابر پارسی : دیدارگر، پابوسگر، مرده بوس

زوار

زوار در رفته

زواره

<hr> مترادف زوال : اضمحلال، افول، انحطاط، انحلال، انقراض، انهدام، بطلان، ستردگی، سقوط، عدم، محو، مرگ، نابودی، نسخ، نقص، نقصان، نیستی، هلاک <hr> برابر پارسی : فروپاشی، نابودی، نیستی، ویرانی

مترادف زوال : اضمحلال، افول، انحطاط، انحلال، انقراض، انهدام، بطلان، ستردگی، سقوط، عدم، محو، مرگ، نابودی، نسخ، نقص، نقصان، نیستی، هلاک برابر پارسی : فروپاشی، نابودی، نیستی، ویرانی

زوال

زوال تالاب

زوال زیستگاه

زوال عقل

زوال عقل دائم الکل زاد

زوال عقل دائم موادزاد

<hr> مترادف زوال ناپذیر : باقی، پایا، پایدار، جاوید، جاویدان، سرمد، فناناپذیر، قیوم، لایزال، ماندنی، مستدام، نوشه <hr> برابر پارسی : پایدار، جاویدان

مترادف زوال ناپذیر : باقی، پایا، پایدار، جاوید، جاویدان، سرمد، فناناپذیر، قیوم، لایزال، ماندنی، مستدام، نوشه برابر پارسی : پایدار، جاویدان

واژه های حرف "ز" - فرهنگ فارسی