<hr> مترادف سرشکستگی : افت، تحقیر، خواری، خفت، شرمساری، کسرشان، ننگ <hr> متضاد سرشکستگی : سرافرازی

مترادف سرشکستگی : افت، تحقیر، خواری، خفت، شرمساری، کسرشان، ننگ متضاد سرشکستگی : سرافرازی

سرشکستگی

سرشکن

سرشکن کردن

سرشکنی

سرشکنی نقشه

سرشکنی پذیر

سرشکنی پیمایش

سرشیب

<hr> مترادف سرشیر : خامه، قیماق، نمشک

مترادف سرشیر : خامه، قیماق، نمشک

سرشیر

سرصحرا

سرضرب

سرط

سرطا

سرطاس

سرطاق

<hr> مترادف سرطان : خرچنگ، تیرماه، تومور بدخیم، چنگار <hr> برابر پارسی : چنگار، چَنگار، خرچنگ

مترادف سرطان : خرچنگ، تیرماه، تومور بدخیم، چنگار برابر پارسی : چنگار، چَنگار، خرچنگ

سرطان

سرطان زا

سرطان زایی 1

سرطان زایی 2

سرطه

سرطوق

سرع

سرعان

<hr> مترادف سرعت : تعجیل، عجله ، تندروی، تندی، شتاب <hr> متضاد سرعت : آهستگی، بطی ء، کندی <hr> برابر پارسی : شتاب، بادپایی، چالاکی

مترادف سرعت : تعجیل، عجله ، تندروی، تندی، شتاب متضاد سرعت : آهستگی، بطی ء، کندی برابر پارسی : شتاب، بادپایی، چالاکی

سرعت

سرعت 85 درصد

سرعت آب پیمایش

سرعت آکوستیکی

سرعت احتیاط

سرعت اعلام شده

سرعت امن برخاست

سرعت انتشار

سرعت انحلال

سرعت ایمن

سرعت باد

سرعت بازه ای

سرعت برانباشت

سرعت برنامه ای

سرعت برون راند بهنجار

سرعت بهینه

سرعت بیشینه جَست

سرعت تراصوتی

سرعت تصمیم

سرعت تعادلی

سرعت توصیه ای

سرعت جریان آزاد

سرعت جریان آزاد منتخب

سرعت جست وجو

سرعت جولان

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "س" - فرهنگ فارسی