شرط اجارۀ کشتی

شرط ارسال

شرط انباربه انبار

شرط بازگردانی

شرط برگشت کرایه در تصادم

<hr> برابر پارسی : پیمان بستن

برابر پارسی : پیمان بستن

شرط بستن

<hr> مترادف شرط بندی : قمار، میسر

مترادف شرط بندی : قمار، میسر

شرط بندی

شرط بیمۀ سفر

شرط تخلیه با کاسچنگ

شرط خارجازاجاره

شرط دسترس پذیری

شرط زنجیر افزایشی

شرط زنجیر کاهشی

شرط لنگر و زنجیر

شرط و شرطبندی

شرط پرچم

شرط کردن

<hr> مترادف شرطه : بادموافق، شرط، پیمان، پاسبان، پلیس، شحنه، چاوش، طلایه دار، کوتوال <hr> برابر پارسی : پاسبان

مترادف شرطه : بادموافق، شرط، پیمان، پاسبان، پلیس، شحنه، چاوش، طلایه دار، کوتوال برابر پارسی : پاسبان

شرطه

<hr> برابر پارسی : پیمانی، گرویی

برابر پارسی : پیمانی، گرویی

شرطی

شرطی سازی

شرطی سازی تهییجی

شرطی سازی دیرآیند

شرطی سازی مرتبه بالاتر

شرطی سازی مهاری

شرطی سازی وارونه

شرطی سازی پاسخ

شرطی سازی پاولفی

شرطی سازی پسایند

شرطی سازی کلاسیک

شرطی شدن تأخیری

شرطی شدگی

شرطی شدگی پاسخ

شرطی شدگی پاولفی

شرطی شدگی کلاسیک

شرطیت

شرطین

شرطیون

<hr> مترادف شرع : آیین، دین، شریعت، طریقت، کیش، مذهب، راه، روش <hr> متضاد شرع : عرف <hr> برابر پارسی : راه، روش، آیین، کیش

مترادف شرع : آیین، دین، شریعت، طریقت، کیش، مذهب، راه، روش متضاد شرع : عرف برابر پارسی : راه، روش، آیین، کیش

شرع

<hr> مترادف شرعی : قانونی، مشروع <hr> متضاد شرعی : عرفی، غیرشرعی <hr> برابر پارسی : کیشی، آیینی

مترادف شرعی : قانونی، مشروع متضاد شرعی : عرفی، غیرشرعی برابر پارسی : کیشی، آیینی

شرعی

<hr> مترادف شرعیات : تعلیمات دینی، علوم دینی، فقه

مترادف شرعیات : تعلیمات دینی، علوم دینی، فقه

شرعیات

شرعیه

شرغ

شرغ شرغ

<hr> مترادف شرف : آبرو، اعتبار، بزرگواری، رفعت، عرض، عزت، عفت، مجد، ناموس <hr> برابر پارسی : آبرو، برفراز، بزرگمنشی، پیره ها، سرافراز، سربلندی، فراتر، نزدیک به، والایی

مترادف شرف : آبرو، اعتبار، بزرگواری، رفعت، عرض، عزت، عفت، مجد، ناموس برابر پارسی : آبرو، برفراز، بزرگمنشی، پیره ها، سرافراز، سربلندی، فراتر، نزدیک به، والایی

واژه های حرف "ش" - فرهنگ فارسی