صالد

صاله

صام

<hr> مترادف صامت : عجم، گنگ، ناگویا، بی صدا، خاموش، ساکت، سکون، بیواک، مصمت، همخوان <hr> متضاد صامت : ناطق <hr> برابر پارسی : خاموش، بی آوا، زبان بسته، همخوان

مترادف صامت : عجم، گنگ، ناگویا، بی صدا، خاموش، ساکت، سکون، بیواک، مصمت، همخوان متضاد صامت : ناطق برابر پارسی : خاموش، بی آوا، زبان بسته، همخوان

صامت

صامت انصاری

صامتی

صامغان

صامیه

صان

صان استبان

<hr> مترادف صانع : آفرینشگر، آفریننده، سازنده، صنعتگر، عامل <hr> برابر پارسی : آفریدگار، آفریننده، سازنده

مترادف صانع : آفرینشگر، آفریننده، سازنده، صنعتگر، عامل برابر پارسی : آفریدگار، آفریننده، سازنده

صانع

صانع بلخی

صانع فضولی

صانعی

صانی

صاهل

صاهله

صاوی

صأک

صاچمه

صاچمه دان

صاچمه ریز

صاچمه ریزه

صاچمه ریزی

صایح

صاید

صاید نهدی

صایدی

صایل

صاین

صب

<hr> مترادف صبا : بادبرین، بادمشرق، نسیم <hr> برابر پارسی : باد بهار، باد برین، نام یکی از شاخه های خنیاگری باستان

مترادف صبا : بادبرین، بادمشرق، نسیم برابر پارسی : باد بهار، باد برین، نام یکی از شاخه های خنیاگری باستان

صبا

صبا خلق

صبا سرعت

صبائی

صباب

صبابه

<hr> مترادف صباح : بامداد، سپیده دم، صبح، فجر، روز <hr> متضاد صباح : شبانگاه، مساء، مسا <hr> برابر پارسی : بامداد، پگاه، سپیده دم

مترادف صباح : بامداد، سپیده دم، صبح، فجر، روز متضاد صباح : شبانگاه، مساء، مسا برابر پارسی : بامداد، پگاه، سپیده دم

صباح

صباح الخیر

صباح کردن

صباح کنان

صباح کندی

<hr> مترادف صباحت : جمال، خوبرویی، خوشگلی، زیبایی، وجاهت، حوری، سپیدرویی ، ملاحت <hr> متضاد صباحت : زشتی

مترادف صباحت : جمال، خوبرویی، خوشگلی، زیبایی، وجاهت، حوری، سپیدرویی ، ملاحت متضاد صباحت : زشتی

واژه های حرف "ص" - فرهنگ فارسی