طیبین

طیت

<hr> مترادف طیر : پرنده، طایر، مرغ <hr> برابر پارسی : پرنده، مرغ

مترادف طیر : پرنده، طایر، مرغ برابر پارسی : پرنده، مرغ

طیر

طیر التمساح

طیر العراقیب

طیر مینوس

طیرا

<hr> مترادف طیران : پرش، پرواز، پرواز کردن، پریدن

مترادف طیران : پرش، پرواز، پرواز کردن، پریدن

طیران

<hr> مترادف طیره : خفت، سبکی، خشم، غضب، قهر، پریشان، شوریده، خجل، شرمسار، شرمنده، فال بد، خجلت، شرمساری، آزرده، حزین، دلتنگ، آزردگی، دلتنگی

مترادف طیره : خفت، سبکی، خشم، غضب، قهر، پریشان، شوریده، خجل، شرمسار، شرمنده، فال بد، خجلت، شرمساری، آزرده، حزین، دلتنگ، آزردگی، دلتنگی

طیره

<hr> مترادف طیره شدن : برآشفتن، خشمناک شدن، عصبانی شدن، شرمنده شدن، شرمسار گشتن

مترادف طیره شدن : برآشفتن، خشمناک شدن، عصبانی شدن، شرمنده شدن، شرمسار گشتن

طیره شدن

طیره کردن

طیره گر

طیره گرفتن

طیره گری

<hr> مترادف طیرگی : بدخلقی، تندخویی، خشم، غضب

مترادف طیرگی : بدخلقی، تندخویی، خشم، غضب

طیرگی

طیری

طیریز ناهید

طیز نرود

طیس

طیس کیان

طیسفون

طیسه

<hr> مترادف طیش : تعب، رنج، ناگواری، خفت، سبک مغزی، سبکسری، سبکی، خفت عقل، تندی، تندمزاجی، خشم، غضب، اضطراب، قلق، دل تنگی، آزردگی، غصه، ناخوشایندی، ناگوارایی

مترادف طیش : تعب، رنج، ناگواری، خفت، سبک مغزی، سبکسری، سبکی، خفت عقل، تندی، تندمزاجی، خشم، غضب، اضطراب، قلق، دل تنگی، آزردگی، غصه، ناخوشایندی، ناگوارایی

طیش

طیط

طیطان

طیطان سر

طیطانه

طیطو

طیع

<hr> مترادف طیف : خشم، غضب، جنون، دیوانگی، پیکر خیالی، شبح، صورت موهوم، وسوسه، خیال، وهم، توهم، بیناب، بدخیالی، بداندیشی <hr> برابر پارسی : دیوانگی، بیناب، خشم

مترادف طیف : خشم، غضب، جنون، دیوانگی، پیکر خیالی، شبح، صورت موهوم، وسوسه، خیال، وهم، توهم، بیناب، بدخیالی، بداندیشی برابر پارسی : دیوانگی، بیناب، خشم

واژه های حرف "ط" - فرهنگ فارسی